یکسال از دوشنبه سیاه زندان رجائی شهر گذشت.
روز دوشنبه ۱۲ مرداد ۱۳۹۵، ۲۵ زندانی سنی مذهب محبوس در زندان رجائی شهر کرج که پیشتر به اعدام محکوم شده بودند، به صورت دسته جمعی اعدام شدند.
آخرین ملاقات ها انجام نشد. پیکرها به خانواده هایشان تحویل داده نشد و حتی عدد دقیق اعدام شدگان و اسامی آنها نیز هیچگاه توسط مراجع رسمی قضایی و امنیتی اعلام نشد.
خبرگزاری هرانا در گزارش پیش رو به مناسبت اولین سالگرد این کشتار دسته جمعی، به روایت آن روز با ذکر دقیق اسامی اعدام شدگان و جزئیات جدیدی از آن واقعه می پردازد.
دوستانشان در انفرادی های رجائی شهر پس از اطلاع از اعدامشان اعتراض کردند. با دستبند و پابند در سلول های انفرادی بودند اما اعتراض کردند. ماموران بر سرشان ریختند و ضرب و شتمشان کردند. دوستانشان را اعدام کردند. آنها را ضرب و شتم کردند. در همان روز تلخ در زندان رجائی شهر کرج یا همان گوهردشت معروف.
بیست و پنج زندانی سنی مذهب در صبحگاه روز دوازده مرداد ماه ۱۳۹۵ هجری شمسی
در زندان رجائی شهر اعدام شدند. هیچ کدام از خانواده هایشان موفق به ملاقات آخر نشدند. پیکرهایشان هیچگاه به خانواده هایشان تحول داده نشد. سریع و شتابزده به دست صاحب امر نهادهای قضایی و امنیتی اعدام شدند، شتابزده اعدام شدند بی هیچ درنگی یا پاسخ به آخرین خواستی. بی هیچ تماسی با خانواده. بی هیچ خدافظی آخری. بی هیچ گفتگویی. بدون احترام به حقوق انسانی و اولیه آنان.
از آن چیزی که در آن روز اعدام بر این زندانیان گذشت چیزی نمی دانیم. نمی دانیم به هم چه گفته اند. چه در آن آخرین لحظات در دل داشته اند. اما بگذارید روایت اعدامی دیگر از از همین جمعیت را مرور کنیم.
حامد احمدی به همراه ۵ همبندی دیگر خود در سال ۹۳ یعنی دو سال پیش از دوشنبه سیاه، در زندان رجائی شهر اعدام شد.
حامد احمدی از جمله زندانیانی این گروه (زندانیان سنی مذهب محبوس در زندان رجایی شهر کرج که عمدتا به ارتباط با گروه توحید و جهاد متهم بودند) بود که قبل از اعدامش تجربه انتقال برای اعدام و بازگشت به بند را داشت. تجربه ای که او طی نامه ای پیش از اینکه صدایش برای همیشه خاموش شود آن را با هموطنان
به اشتراک گذاشته بود.
حامد احمدی در این نامه از اعدامی می گوید که عملی نشد. خواندن چند سطر از نوشته او و دانستن حال و روزگار او و دوستانش در آن روزها شاید بتواند دریچه ای بگشاید که بتوانیم اندکی تصویر کنیم بر جانباختگان اعدامهای روز دوازده مرداد ۱۳۹۵ چه گذشته است.
حامد احمدی می نویسد: “سعی میکردم به خاطرات خوب فکر کنم که روحیهام را از دست ندم اما سخت است وقتی دریک قدمی مرگ هستی به شادیها فکر کنی.” او همچنین ادامه می دهد: “پیاده مون کردن و وسایلمون رو ریختن روی زمین درحالیکه بارون میاومد و زمین گل ولای بود. دستبندهای فلزی را با دستبندهای پلاستیکی عوض کردن و بهقدری محکم بستن که از دست بعضی از بچهها خون میاومد. چشم بندهامون رو برداشتن. اطراف مون پر از لباس شخصی بود که با بغض و کینه بهمون نگاه میکردن. ما را بردن داخل یه اتاق که روی دیوارش خاطرات اعدامیها بود که قبلا برای اجرای حکم آورده بودنشون آنجا. وضوگرفتیم و شروع به خواندن نمازکردیم که به آرامش برسیم. چندتا از بچهها قرآن خواستن اما برامون نیاوردن، بعد از هم دیگه حلالیت طلبیدیم و نشستیم و دست به دعا شدیم. تو فکر رفتم یعنی دیگه من نمیتونم دخترم رو ببینم؟ دختری که وقتی بهدنیا آمد بالا سرش نبودم. گفتم خدایا به خانوادهام صبر بده با خودم گفتم کاش حداقل میذاشتن باهاشون خداحافظی میکردم. منتظر رسیدن مرگ بودیم. در باز شد. تپش قلبها بیشتر شد. کابوس اعدام داشت به حقیقت میپیوست. ما را از هم جدا کردن. روحیهمون تخریب شد و دلهرهها بیشتر و بیشتر. لحظه به لحظه ای که میگذشت منتظر دیدن طناب دار بودیم. زمان کندتر ازتمام عمرمان میگذشت.”
این زندانی اعدام شده اهل سنت در ارتباط با آزار ایشان از طریق تهدید مداوم به اعدام در این نامه می نویسد: ” ۴۵ روز به همین شکل گذشت؛ یعنی هر روز فکر میکردیم فردا اعدام میشویم؛ اما کسی سراغ ما نمیآمد. ۴۵ بار سراغ مرگ رفتیم. ۴۵ بار با زندگی خداحافظی کردیم. کی حال یک اعدامی را درک میکنه؟ کی میتونه بفهمه ۴۵ بار مردن یعنی چی؟ کی میتونه بفهمه ۴۵ شب سر به بالش گذاشتن با این خیال که شب آخراست یعنی چی؟ تازه داشتیم امیدوار میشدیم که اعدامی درکار نیست و میتوانیم به زندگی هم فکر کنیم که باز اسامی ما رو خوندن برای انتقال به رجایی شهر. دوباره کابوس مرگ. دوباره رد شدن تصویر یک طناب با انسانی از آن آویزان در ذهن. یکی فریاد زد: هوشیارمحمدی بیات بیاد اینور. حتی نگذاشتن که باهاش خداحافظی کنم. من رو بردن به قرنطینه واحد ۳ دیدم جمشید و جهانگیر هم آنجا هستن. لختمان کردن و لباسهای نازک آبی بهمون دادن که برای اعدام بود. صدای کمال هم به گوشم رسید. تصویرسازی صحنه و لحظهٔ اعدام یک ثانیه رهایم نمیکرد. سه روزگذشت. باز سه بار اعدام شدم. باز سه بار مردم. دیگه بهم ریخته بودم. مغزم درست کار نمیکرد. پرش افکار و توهم اینکه مردهام یا زنده رهایم نمیکرد.”
۲۵ زندانی از میان ۳۶ زندانی سنی مذهب که محکوم به اعدام شده بودند، در آن روز در زندان رجائی شهر کرج با شرایطی مشابه آنچه حامد احمدی پیش تر روایت کرده بود اعدام شدند. آنچه در بررسی پرونده این افراد و همچنین سخنانشان پیش از اعدام مشترک است، روند های غیرقانونی از بازداشت تا رسیدگی و پس از آن در پرونده ایشان است.
در زیر تنها مواردی چند که برگرفته از سخنان خود این زندانیان در گفتگو با رسانه های برون مرزی (از طریق تلفن همراه یا سایر وسایل ارتباطی در زندان) یا نامه های ایشان از زندان است را مرور میکنیم. گفتنی است موارد نقض حقوق بشری که در ذیل می آید، تنها مشتی از خروار است که بر سر این زندانیان اهل سنت، از بازداشت تا اعدام رفته است.
پیش از آن دو نکته لازم به ذکر است. اول اینکه اکثریت این زندانیان در سال ۱۳۸۸، در دوره های زمانی متفاوت ولی نزدیک به هم، پیش، همزمان و پس از حوادث انتخابات ریاست جمهوری آن سال بازداشت شده اند.
روند بازداشت ها عموما از اردیبهشت سال ۱۳۸۸ و پیش از سفر رهبر نظام جمهوری اسلامی به استان کردستان آغاز شده و تا انتهای آن سال و مدتها بعد نیز ادامه یافته است.
اما مورد دوم نوع فعالیت هایی است که این زندانیان بدانها اذعان داشته اند. از محتویات پرونده های این افراد چندان اطلاعاتی در دست نیست ولی آنجا که در سالهای اخیر به میل و اختیار خود صحبت کرده اند خشونت را رد کردند و خود را مبلغ مذهبی خواندند.
عمده آنها که نامه ها، صداها، یا تصاویر ویدیویی آنها در طی این سالها به نحو مختلف بخصوص
از طریق هرانا منتشر شده است مدعی بودند فعالیت خشونت آمیزی نداشتند، به پخش سی دی و شبنامه مبادرت می کردند و همچنین فعالیت های خود را واکنشی طبیعی
در برابر توهین های روحانیان شیعه در شهرهای مختلف ایران، در رسانه ها و منابر به مقدسات اهل سنت خواندند.
بصورت اجمالی میتوان عمده نقض حقوق رفته برای این زندانیان تا پیش از فصل اعدام آنها را به شرح ذیل دسته بندی کرد:
- بازداشت های غیرقانونی، بدون نشان دادن حکم بازداشت از سوی ماموران. فرد در محل کار، منزل، در خیابان و یا هر جای دیگر بدون نشان دادن حکم و تنها با گفتن اینکه شما بازداشتید بازداشت شده اند.
- شلیک نیروهای امنیتی به فرد غیرمسلح برای بازداشت او که منجر به زخمی شدن و آسیب های جسمی به برخی از این افراد در زمان بازداشت شده است.
- نگهداری در انفرادی های طولانی مدت. روایت ها از ماهها انفرادی حکایت دارد. از ۹ ماه تا ۱۲ و حتی تا ۳۳ ماه انفرادی. عموما و بنا بر آنچه توسط این زندانیان گفته شده، این تحمیل انفرادی ها در اداره های اطلاعات سنندج، همدان و زنجان رخ داده است. قطعا شهرهای دیگری نیز بوده است که اطلاعی از آنها نداریم. بازداشت و تحمل انفرادی چند ماهه در بند ۲۰۹ زندان اوین، بازداشتگاه ویژه وزارت اطلاعات نیز در مورد اکثریت قریب به اتفاق ایشان مصداق دارد.
- روشن بودن همیشگی چراغ در انفرادی ها که موجب اثرات جسمی و روانی بر این زندانیان پس از اتمام دوران انفرادی و ورودشان به بندهایی شده که امکان خاموش کردن چراغها وجود داشته است.
- بازجویی تحت فشار، شکنجه های روحی و روانی در دوران بازجویی، فصل مشترک آن چیزی است که بر همه ایشان گذشته است.
- بسیاری از این زندانیان گفتند که زیر فشار و شکنجه، در مواردی تهدید زندانی به آزار خانواده اش از آنان پای برگه هایی سفید، امضا و اثر انگشت گرفته شده است.
- اعتراف گیری زیر فشار و شکنجه روحی و روانی. با این استدلال که اعتراف کنید، بعد تنها چند سالی در زندان خواهید ماند و بعد آزاد خواهید شد. به زندانیان گفته شده که اعترافات آنها در برگه های بازجویی، در مقابل دوربین و یا حتی در مقابل قاضی تنها برای جمع کردن پرونده هاست و مسئله ای برای ایشان ایجاد نمی کند. حتی پس از صدور اولیه حکم اعدام به برخی از زندانیان و خانواده های ایشان گفته شده که این “حکم وحشت” است و عملی نمی شود.
- اعتراف گیری های تلویزیونی که در مورد فوق، کیفیت آن گفته شد.
- تراشیدن ریش آنها یا ضرب و شتم در هنگام بازداشت و در زمان بازجویی که منجر به شکسته شده سر، بینی و … برخی از این زندانیان در این روند شده است. همچنین استفاده از شلاق یا شوکر برقی و برهنه کردن ایشان در اداره های اطلاعات بخصوص در زمان شکنجه های جسمی و روحی.
- تهدید و فحاشی به خانواده این افراد در تمام طول روند دادرسی از بازداشت تا اجرای حکم.
- فحاشی به مقدسات اهل سنت و صحابه و همسران پیامبر اسلام از زمان بازداشت از سوی ماموران تا دادگاه توسط قاضی و پس از آن. گفتنی است قاضی اکثر این افراد محمد مقیسه، قاضی شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب اسلامی تهران بوده است.
- دادگاههای کوتاه مدت و غیرعلنی ۵ تا ده دقیقه ای و صدور حکم اعدام در همین مدت در این دادگاهها.
- عدم دسترسی اکثریت ایشان به وکیل و نداشتن امکان دفاع مناسب. برخی از ایشان وکیل تسخیری داشته اند. برخی نیز می گفتند که وکلا را از حضور در پرونده هایشان منع کرده اند.
- بازداشت و حضور در زندانهای متفاوت در کنار زندانیانی با اتهامات گوناگون به مانند مواد مخدر، قتل و امثالهم بدون در نظر گرفتن اصل تفکیک جرم.
- سخت بودن امکان ملاقات. بسیاری از این زندانیان اهل شهرهایی با فاصله بسیار زیاد از تهران یا کرج (به مانند سنندج) بوده اند. و امکان ملاقات برای ایشان به سادگی میسر نبود.
و موارد بسیاری دیگر که باید آن را در گزارشی مفصلتر بررسی کرد.
نقص قانونی این اعدامها
زندانیان اعدام شده در روز ۱۲ مرداد ۱۳۹۵ بنا بر قانون قدیمی محاربه پیش از سال ۱۳۹۲ اعدام شدند. در حالی که پس از تصویب قانون جدید می بایستی این زندانیان با توجه به تغییر قوانین مربوط به اتهام محاربه در قانون مجازات اسلامی پس از سال ۱۳۹۲ تقاضای اعاده دادرسی کنند و چنین نیز کرده بودند. قانونا می بایستی بسیاری از آنها با تغییر حکم به زمان آزادی خود نزدیک شوند و برخی نیز با توجه سنوات بسیار زیاد حبس در زندانها، امکان آزادی فوری برایشان فراهم شود. اما نه تنها آزاد نشدند، نه تنها قانون جدید اعمال نشد که به صورت دسته جمعی بدون رعایت تشریفات قانونی اعدام در جمهوری اسلامی اعدام شدند.
گفتنی است که بر مبنای قانون مجازات اسلامی جدید مصوب ۱۳۹۲، تعریف اتهامات “محاربه”، “افساد فی الارض” و “بغی” مندرج در مواد ۲۷۹ تا ۲۸۸ این قانون نسبت به قانون پیشین تغییر کرده است. به استناد بند ب ماده ۱۰ قانون مجازات اسلامی مصوب سال ۹۲ قاضی اجرای احکام موظف است که قبل از شروع به اجرای حکم و یا در حین اجرای آن از دادگاه صادر کننده حکم قطعی، اصلاح حکم را مطابق قانون جدید تقاضا کند. همچنین بنا بر این قانون محکوم می تواند از دادگاه صادر کننده حکم و بنا بر قانون جدید، تخفیف مجازات را تقاضا نماید.
در آن روز چه گذشت
۲۵ تن از زندانیانی که به انفرادی انتقال داده اند هیچ گاه برنگشتند که بگویند در آن روز و در آن پروسه اعدام چه گذشت. هرچه می دانیم روایت کسانی است که از انفرادی ها بازگشته اند و یا کسانی که پیش از هجوم ماموران به سالن محل نگه داری آنها در کنار اعدام شدگان و بقیه منتقل شدگان به انفرادی ها بوده اند.
در واقع نشانه های اعدام این زندانیان از چندی پیش از روز واقعه نمایان شده بود. حدود ۴ ماه پیش از آن روز، محمد مردانی رئیس زندان رجائی شهر به محل نگه داری این زندانیان سنی مذهب آمده، ضمن تهدید ایشان که میخواهیم همه اعدامی ها را با هم اعدام کنیم، وکیل بند انتخابی زندانیان را عوض کرده و وکیل بندی انتصابی برای ایشان تعیین کرده بود. تقریبا از همان زمان بود که زمزمه جدی تر شدن اعدام دسته جمعی این زندانیان مطرح شد. اما کسی باور نمی کرد که در نظام جمهوری اسلامی، ۲۸ سال پس از کشتار دسته جمعی زندانیان در تابستان خونین سال ۱۳۶۷، باردیگر کشتاری دسته جمعی شکل بگیرد و ۲۵ زندانی دگراندیش یکجا به چوبه های دار سپرده شوند.
گفتنی است که پیشتر نیز ماموران زندان به بهانه بازرسی به محل نگه داری این زندانیان حمله کرده، ضمن به هم ریختن بند، تمامی زندانیان اهل سنت زیر حکم اعدام را در یک جا جمع کردند. شهرام احمدی، یکی از این زندانیان که در ۱۲ مرداد سال گذشته در زندان رجائی شهر اعدام شد در خصوص این هجوم به هرانا گفته بود که “اعدامی ها را در یک سالن گذاشته اند تا کم کم ناامید شویم. سالنی که ورود و خروج داشته باشد امید بیشتری نیز دارد تا سالن مرگ.”
“روز دوشنبه ۱۱ مردادماه ساعت پنج و نیم عصر نزدیک به یکصد نیروی ویژه، تمام هواخوری های زندان را تعطیل کردند، در همین زمان همه مرخصیهای کارکنان بطور کامل لغو شد و زندان به دستور نیروهای ویژه اطلاعات (یا اطلاعات سپاه) در اختیار آنها قرار گرفت. همه ی کادر زندان به زندان فرا خوانده شدند. روسای بندها که در روزهای معمولی بعد از ساعت سه عصر از زندان خارج می شوند همه به دستور رئیس زندان به سر کار بازگشتند.”
از دیگر موارد غیرعادی در این روز این بوده است که “زندانیان سنیمذهب کرد از مرغهای منجمد یا گوشتهایی که در زندان در بعضی از مواقع در فروشگاه موجود بود، هرگز استفاده نمی کردند. بر این اعتقاد بودند که «ذبح آنها نادرست و حرام است». فقط گوشتی را می خوردند که خودشان ذبح کنند. مسئولین زندان ماهها بود که با خرید گوسفند زنده مخالفت کرده بودند. ولی در روز دوشنبه بطور «معجزه آسایی» رئیس زندان آقای مردانی بسیار خوش اخلاق شده و با خرید دو گوسفند زنده بعد از ماهها انتظار موافقت کرد و به آنها اجازه داد که همان روز در آشپزخانه زندان گوسفندان را خودشان ذبح کنند. این زندانیان موقع حمل گوسفندان به داخل سالن به زندانیان دیگر سالنها هم قول دادند برایشان تا شب گوشت قربانی خواهند فرستاد.”
اما انگار به ناگاه و در شرایطی که زندانیان درگیر پخت و پز و زندگی روزمره خود بوده اند ورق بر می گردد و ضربه از سوی نیروهای امنیتی بر ایشان فرود می آید.
“نزدیک به صد نفر نیروی ویژه و مسئولین رده بالای زندان روبروی سالن دوازده صف کشیدند. درب پایین سالن باز شد و گارد با اسلحه، باتون های برقی، گاز اشک آور، لباسهای ویژه وکلاههای ماسک دار، با تمام قوا به سالن ده که تعداد سیوهفت زندانی سنیمذهب در آن سکنی داشتند حمله کردند.
ساعت پنجونیم عصر، ماموران با «کلاههای درپوش دار» یکی یکی زندانیان سنیمذهب را پایین آورده، پابند و دستبند از پشت زدند. با چسب پهن دهان آنها را بستند و با کشیدن کیسه ای بر سر آنها، به سمت «کریدور مادر» و سلولهای انفرادی بند پنج این زندان برده شدند.
حدود یکساعت انتقال ۳۶ زندانی سالن ۱۰ به این شکل و با خشونت طول کشید و سپس به دستور رئیس زندان درب این سالن خالی را جوشکاری کردند.
تمامی تماسهای و خطوط تلفن زندان قطع شده بود، دستگاههای پارازیت انداز برای جلوگیری از اتصال موبایلهای زندانیان فعال شده بودند و زندان به حالت آماده باش کامل درآمده بود. چندین تابوت با وانت وارد زندان شده بود. چندین خودرو مدل بالا حامل مسئولین رده بالا با موتورسیکلیتهای اسکورت هم به زندان آمده بودند.”
بنا بر همین گزارش، “سایه اعدام” بر همه جا مستولی شده بود. “در بند هشت از ساعت هشت شب صدای بلند الله اکبر و لا اله الا الله با فریادهای بلند و جمعی شنیده می شد و این شعارها تا یک ساعت و نیم ادامه داشت. صداهای آژیرهای بلند مرتب در بند سپاه شنیده می شد.”
و انگار تنها این برنامه اعدام برای زندانیان اهل سنت نبوده است. سه زندانی مرتبط با سازمان مجاهدین خلق محبوس در سالن ۱۲ به نامهای “افشین بایمانی، صالح کهندل و محمدعلی منصوری” نیز در همان ساعت ۵ و نیم به زیر هشت احضار شده و روانه انفرادی می شوند. ایشان پس از ۵ روز از انفرادی به بند خود بازمی گردند اما “هنگام بازگشت این سه زندانی، یکی از ماموران به آنها گفت “خیلی شانس آوردید که اعدام نشدید”. و در پاسخ به تعجب زندانیانی که مدعی بودند اساسا محکومیت به اعدام ندارند ادامه داد “مثل تلفن همراه که همیشه در دسترس است یک قاضی هم همراه نیروهای ویژه بود، هر کاری که دلشان می خواهد می کنند. کسی را که به اینجا می آورند برای اعدام است. شانس آوردید به توافق نرسیدند و الا اعدام بودید.””
سرانجام ۲۵ زندانی سنی مذهب زیر حکم اعدام محبوس در زندان رجائی شهر، بدون اینکه آخرین ملاقات خود را با خانواده هایشان داشته باشند در زندان رجائی شهر اعدام شدند. در این واقعه هیچ خانواده ای به دلیل دوری و مسافت زیاد و همینطور شتابزدگی غیرمعمول در اجرای احکام این زندانیان موفق به دیدار با بستگان در آستانه اعدام خود نشد.
اسامی ۲۵ زندانی اعدام شده در آن روز که توسط هرانا احراز شد به شرح زیر است:
۱- کاوه ویسی مشهور به ماموستا خالد منصوربلاغی
۲- کیوان مومنی فرد
۳- عادل برماشتی
۴- بهروز شانظری
۵- ادریس نعمتی
۶- طالب ملکی
۷- وریا قادری فرد
۸- کیوان کریمی
۹- شهرام احمدی
۱۰- فرزاد هنرجو
۱۱- بهمن رحیمی
۱۲- مختار رحیمی
۱۳- یاور رحیمی
۱۴- کاوه (ابوبکر) شریفی
۱۵- آرش شریفی
۱۶- احمد نصیری
۱۷- محمد غریبی
۱۸- امید محمودی
۱۹- امید پیوند
۲۰- امجد صالحی
۲۱- پوریا محمدی
۲۲- شاهو ابراهیمی
۲۳- علی عراقی
۲۴- حکمت عراقی
۲۵- حمزه عراقی
لازم به ذکر است که اسامی دقیق زندانیان اعدام شده هیچگاه از سوی مراجع رسمی امنیتی و قضایی اعلام نشد و تنها پس از بازگشت بازماندگان این اعدام دسته جمعی و با تاخیر زیاد علیرغم تلاشهای گزارشگران مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران مشخص شد که دقیقا چه کسانی اعدام شده اند و اسامی دقیقشان چیست.
پیکرها تحویل داده نشد
خانواده های این زندانیان ابتدا و طی تماس از زندان برای آخرین دیدار از عزیزانشان، از شهرهای دور (عموما در غرب کشور) به سوی زندان رجائی شهر حرکت کردند. اما در راه به ایشان گفته می شود که به جای ملاقات برای شناسایی عزیزانشان، که اعدام شده اند به پزشکی قانونی کهریزک مراجعه کنند.
پس از مراجعه تنها سه تن از اعضای سه خانواده مختلف به هدف شناسایی، اجازه دیدن اجساد کفن پیچ شده فرزندان خود را پیدا کردند.
هیچ کدام از پیکرها به خانواده ها برای برگزاری مراسم خاکسپاری تحویل داده نشد و توسط نیروهای امنیتی به خاک سپرده شدند. مجوز برگزاری مراسم برای هیچیک از اعدام شدگان صادر نشد.
خانواده ۲۵ زندانی سنی مذهب اجازه عزاداری نداشتند و تنها در کنج خانه هایشان، همراه با فعالین مدنی، اجتماعی و حقوق بشر به سوگ نشستند.
نهادهای قضایی عمده این افراد را به عضویت در گروه اسلامگرای “توحید و جهاد” متهم می کنند و مدعی هستند این افراد و گروه مذکور در عملیات های بمب گذاری، ترور، سرقت دست داشته اند، ادعایی که بصورت مشخص بسیاری از این زندانیان آن را رد کردند و محکومیت ها را به دلیل باورهای مذهبی خود و فعالیت های مسالمت آمیز خواندند.
همچنین پس از این اعدامها، سازمان عفو بینالملل نیز تبلیغات حکومت ایران علیه محکومان به اعدام در کشور را تقبیح کرد و آن را تلاشی برای منحرف کردن افکار عمومی از چگونگی روند محاکمه اعدامشدگان خواند. پیش از این نهاد هم سازمان ملل، اتحادیه اروپا، دولتهای آلمان و فرانسه ازجمله سازمانها و دولتهای خارجی بودند که این اقدام دولت ایران را محکوم کرده و مورد انتقاد قرار دادند. زید رعدالحسین کمیسرارشد حقوق بشر این اقدام را «بیعدالتی محض» در ایران خواند.
در میان زندانیان اعدام شده، شهرام احمدی نیز وجود دارد، دبیرکل سازمان ملل متحد در گزارش ماه مارچ خود از او بعنوان مبلغ مذهبی یاد کرده بود و محکومیت او به اعدام را نمونه ای از نبود آزادی های مذهبی در ایران خوانده بود.
همین زندانی یعنی
شهرام احمدی چندی پیش از اعدام خود در نامه ای به آقای احمد شهید، گزارشگر ویژه شورای حقوق بشر سازمان ملل در آن زمان می نویسد: “ما در فارسی کلمهای داریم به نام «هول». هول شکلی از ترسی لحظهای و مهیب است که در مواجهه با امر پیشبینی ناشده بر آدمی فرود میآید. اگر بپرسید فرق ما با آدمهای بیرون چیست، به شما خواهم گفت که ما از خلافآمد عادت در هول مدامیم، هول برای ما لحظه نیست، ما هشت سال است که «هول کردن» را صرف میکنیم. آقای شهید، هشت سال است که مدام هول میکنم، وقتی سرم را به دیوار میکوبند هول میکنم، وقتی صدای قدمهایشان را میشنوم هول میکنم، وقتی گاز فلفل توی صورتم میزنند هول میکنم، وقتی کاغذهایشان را میبینم هول میکنم، وقتی میگوید شلاق را انتخاب کن هول میکنم، وقتی با چشمبند روی آن کاغذها انگشت میزنم هول میکنم، وقتی قاضی میگوید «شما سنیهای کثیف» هول میکنم، وقتی میگوید «شما کردهای کثیف»، باز هم هول میکنم.”
“آرزو دارم که مثل یک انسان، مثل یک متهم، در یک دادگاه عادلانه محاکمه شوم، وکیلم را دیده باشم، او پروندهام را خوانده باشد، شکنجهگرم کنار قاضی نایستاده باشد، قاضی خشمگین نباشد، قاضی نگوید یا از مملکت شیعه میروید، یا میمیرید، دادگاه از پنج دقیقه بیشتر باشد و من اجازه صحبت کردن داشته باشم.”