آرش صادقی، زندانی سیاسی، در چهل و سومین روز از اعتصاب برای همسرش، گلرخ ایرایی، نامه ای نوشته است.
به گزارش تارنگار حقوق بشر در ایران، آرش صادقی که در اعتراض به نقض قانون در روند پرونده خود و همسرش در چهل و چهارمین روز اعتصاب غذا به سر می برد، در طی این مدت دچار افت شدید فشار، هجده کیلو کاهش وزن، کاهش شدید قدرت تکلم، بیهوشیهای پیاپی، مشکل کلیوی و معدوی، تپش قلب و همچنین تنگی تنفس شده است. علیرغم وخامت حال آرش صادقی، تاکنون مسئولان قضایی هیچ واکنشی به خواستههای قانونی این زندانی سیاسی محکوم به نوزده سال حبس نشان ندادهاند.
متن نامه آرش صادقی به گلرخ ایرایی که برای انتشار در اختیار تارنگار حقوق بشر در ایران قرار گرفته است، در پی می آید:
زیبای من؛ سهم من از تو زیاد نیست کمی بیشتر از سی دقیقه. پس نفس های خوش بویت را میبویم عطر موها و عطر تنت، سیر نگاهت میکنم چهره زیبایت را قاب میگیرم.
میان خورشید های زیبایی تو لنگریست؛ خورشیدی که آن سپیده دم از همه ستارگان بی نیازم میکند.
مهم نیست مرا از ملاقات تو باز داشته اند من برای رسیدن به آرامش تنها به تکرار اسم تو بسنده میکنم عشق تو در روزهای انبوه مصیبت به زخم عمیق دلم مرهم شد
به پای خسته ام توان داد.چشمانت وسعت دنیایی که آرامش برای زیستنم شد و دست هایت رنج تنهایی از خاطرم برد پس غمم پاک کرد.
نامه زیبایت را بارها و بارها میخوانم و تفکر میکنم و به خودم میگویم راستی جرم ما و صد ها نفری که امروز در زندان اند چیست؟
گلرخ عزیزم؛ اعدام، زندان، و روش های خشن دیگر برای به سکوت کشیدن مخالفان و منتقدان میراث شوم بشریت است که نسل به نسل از یک حکومت غیر دموکراتیک به یک حکومت غیر دموکراتیک دیگر انتقال یافته است. با وجود اینکه بخشی از جهان که در رواج مردم گرایی و مشارکت مردم در تعیین سرنوشت خویش هستند، اینگونه ترفند های ضد بشریت را تا حدود زیادی کنار گذاشته اند و با ایجاد سازمان ملل و تصویب قانون ها و کنوانسیون های حقوق بشری، روش های نوینی برای رفتار حاکمان با شهروندان تعریف شده است ولی هنوز نظام هایی هستند که برای جبران عدم مشروعیت مردمی به روش های غیر دموکراتیک که صده هاست متروک شده ادامه میدهند.
در دنیای متمدن، مردم، روزنامه نگاران، دانشجویان، فعالین حقوق بشری و نویسندگان، ایده ها و اندیشه های خود را به راحتی مطرح میکنند. حاکمیت را نقد میکنند، سلیقه ای را نمیپذیرند و حتی میتوانند با تمامی اجزای حکومت مخالفت کنند. همه شهروندان صرف نظر از وابستگی مذهبی، قومی، طبقاتی، طبق اصول اولیه حقوق بشر آزادند فعالیت کنند و عقاید خود را ترویج نمایند. امنیت چنان چماقی بر سر نهاد های مدنی کوفته نمیشود و آزادی و امنیت دو روی یک سکه اند این یکی دیگری را نفی نمیکند.
در چند هزار سال تمدن بشری مدت های مدیدی است که مفاهیمی چون دادرسی، دادگری، قانون، حقوق بشر و حقوق دفاع از خود، جای خود را در زندگی بشری باز کرده اند. ولی شوربختانه در برخی کشورها از جمله ایران خودمان هنوز قدرت تعزیر خود را قانون می شناسد.
متاسفانه قانون اساسی برای ایجاد یک دیکتاتوری قانونی تبیین شده است. قوم و گروهی را میخواستند در قدرت باقی بمانند، بیشتر در ذهن داشته اند تا حقوق ملت و (داد) گستری را.
راستی حتما خبر خروج و عزیمت قاضی مرتضوی به کربلا با چند پرونده را شنیده ای، پرونده جنایت کهریزک، فساد مالی تامین اجتماعی، فروش سوالات کنکور
احتمالا جرم نگارش یک دستان در مورد سنگسار آن هم داستانی که هیچ جا منتشر نشده از قتل عمد و فساد بیشتر است!
که ایشان به حکم قضا آزاد و تو در بند، در پرونده تو نماینده دادستان، دادیار قوه، معتقدند که تو از نظر قانون و از نظر شرع هیچ جرمی مرتکب نشدی، یعنی مجرم نیستی؛ یعنی متاسفانه هیچ کدامشان توان صدور توقف حکم تو را ندارند؛ چرا؟چون ارگان خاص ویژه ای این اجازه را نمیدهد؛ اینجا بی قانونی بیداد میکند؛ ومن هم (داد) گستری نمی بینم
بانوی من؛ قبل تر هم گفتم آنچه مرا واداشت از سوم آبان ماه تا به امروز دست به اعتصاب غذا بزنم چه به واسطه بازداشت غیر قانونی تو و مطالبه آزادی ات بوده است.اما تو برای من یک نمادی؛ نمادی از مظلومیت زنانی که حکم انسان و حس مسئولیت امروز در زندان اند.
آن روز که زندگی مشترکمان را آغاز کردیم، عهد بستیم که به مظاهر ناراستی، ظلم و تبعیض معترض باشیم و در این مسیر از مخاطرات هم پروا نکنیم.
فراموشش که نکردی؟! می دانم باور تو نیست به من حق نمیدهد که ازپروای مرگ دست از اعتصاب غذا بکشم بی آنکه به حداقل مطالبه ام و نقض حکم تو رسیده باشم.
زیبای من؛ این دیوار های آجری ناچیز تر از و حقیر تر از آن هستند که بتوانند بی هم بودن را به من و تو تحمیل کنند.
من و تو هرکجا که باشیم با هم هستیم و با هم خواهیم بود، در قلب هم، در باور هم.
اگر بودم یا نبودم تو باید برقرار باشی، تا سپیده دمی که ناگزیر از راه خواهد رسید
اگر بودم، با هم به نظاره اش مینشینیم…
اگر نبودم، نسیمی خنک میشوم که در آن طلوع صورتت را بوسه باران میکنم که تو حضورم را به یقین لمس خواهی کرد…
آرش صادقی
بند هشت زندان اوین
۹۵/۹/۱۵
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر