لازمه آزادی و دموکراسی و رسیدن به جامعه ی سکولار و دموکرات پیشرفته برای پیشرفت ورهایی از بند عقب ماندگی ، مردم جامعه اسلامی باید دست دین و آخوند را از جامعه و قوانین اجتماعی و سیاسی قطع کرده ودین و باورهای مذهبی را در چهارچوب خانه های شان محدود کنند و درراستای رسیدن به سکولاریسم قدم بردارند. درغیراین صورت هرقدرهم که تلاش کرده و جانفشانی کنند، هرگزبه آزادی و دموکراسی نخواهند رسید وهمواره ازچاله به چاه خواهند افتاد و پس از برکنار شدن یک دیکتاتور، دیکتاتورِ بد تروستمکارتری برایشان حکومت خواهد کرد.
۱۳۹۳ اسفند ۹, شنبه
نام ۵٧٣ ایرانی در رسوایی بزرگ بانکی "سوئیسلیکس" دزدی و اختلاس و بردن پول بیت المال به بانکهای غربی
نام ۵٧٣ ایرانی در رسوایی بزرگ بانکی "سوئیسلیکس"
دزدی و اختلاس و بردن پول بیت المال به بانکهای غربی
۲۲ بهمن مبارک باشد بر دزدان میلیارد دلاری و اختلاسگران اطلاعاتی!!
رادیو فردانسه : ماجرای معروف به "سوئیس لیکس" که دیروز توسط روزنامههای بزرگ دنیا فاش شد، شخصیتهای سرشناس و ناشناس فراوانی را در سراسر دنیا به درد سر انداخته است. در این میان براساس تحقیقات صورت گرفته، در فهرست اسامی موجود نام ۵٧٣ ایرانی و ١٠ افغانی دیده میشود.
این ماجرا از فرار مالیاتی بیش از ١٠٠هزار نفر از صاحبان سرمایههای بزرگ در جهان پرده بر می دارد که به کمک شعبۀ سوئیسی بانک "اچ.اس.بی.سی"، بیش از ١٨٠ میلیارد یورو را بصورت پنهانی در حسابهای سرّی سپرده اند.
بر اساس این گزارش تحقیقی بینالمللی، در مجموع ٢٠٣ کشوری که شهروندان آنها برای پوشش نهادن بر دارائیهای خود از این شگرد سامانیافته بهره گرفتهاند، ایران در ردۀ ٣٨ قرار دارد.
بر پایۀ همین گزارش که توسط "انجمن بین المللی روزنامه نگاران برای تجسس" تهیه شده است و ١۵٤روزنامهنگار از ٤٧ کشور جهان در تدارک آن شرکت کرده اند، نام ۵٧٣ تن از کسانی که هویت آنان به ایران پیوند می خورد با گشودن ١١٣٢ حساب بانکی در شعبۀ سوئیسی بانک "اچ.اس.بی.سی"، در این فهرست قرار دارد؛ از این تعداد، ٣٧ درصد آنان با پاسپورت و ملیّت ایرانی و سایرین با پاسپورت و ملیّت دیگری، حسابهای خود را گشوده اند.
مجموع سپردههای حسابهائی که به این ترتیب با ایران پیوند دارد به ١ میلیارد و ۵٠٠ میلیون دلار بالغ میشود. ثروتمندترین مشتری ایرانی این بانک ٢۵٤ میلیون و ٧٠٠ هزار دلار در حساب خود دارد.
از صفحه فیسبوک "بابا غلط کردیم انقلاب کردیم"
دزدی و اختلاس و بردن پول بیت المال به بانکهای غربی
۲۲ بهمن مبارک باشد بر دزدان میلیارد دلاری و اختلاسگران اطلاعاتی!!
رادیو فردانسه : ماجرای معروف به "سوئیس لیکس" که دیروز توسط روزنامههای بزرگ دنیا فاش شد، شخصیتهای سرشناس و ناشناس فراوانی را در سراسر دنیا به درد سر انداخته است. در این میان براساس تحقیقات صورت گرفته، در فهرست اسامی موجود نام ۵٧٣ ایرانی و ١٠ افغانی دیده میشود.
این ماجرا از فرار مالیاتی بیش از ١٠٠هزار نفر از صاحبان سرمایههای بزرگ در جهان پرده بر می دارد که به کمک شعبۀ سوئیسی بانک "اچ.اس.بی.سی"، بیش از ١٨٠ میلیارد یورو را بصورت پنهانی در حسابهای سرّی سپرده اند.
بر اساس این گزارش تحقیقی بینالمللی، در مجموع ٢٠٣ کشوری که شهروندان آنها برای پوشش نهادن بر دارائیهای خود از این شگرد سامانیافته بهره گرفتهاند، ایران در ردۀ ٣٨ قرار دارد.
بر پایۀ همین گزارش که توسط "انجمن بین المللی روزنامه نگاران برای تجسس" تهیه شده است و ١۵٤روزنامهنگار از ٤٧ کشور جهان در تدارک آن شرکت کرده اند، نام ۵٧٣ تن از کسانی که هویت آنان به ایران پیوند می خورد با گشودن ١١٣٢ حساب بانکی در شعبۀ سوئیسی بانک "اچ.اس.بی.سی"، در این فهرست قرار دارد؛ از این تعداد، ٣٧ درصد آنان با پاسپورت و ملیّت ایرانی و سایرین با پاسپورت و ملیّت دیگری، حسابهای خود را گشوده اند.
مجموع سپردههای حسابهائی که به این ترتیب با ایران پیوند دارد به ١ میلیارد و ۵٠٠ میلیون دلار بالغ میشود. ثروتمندترین مشتری ایرانی این بانک ٢۵٤ میلیون و ٧٠٠ هزار دلار در حساب خود دارد.
از صفحه فیسبوک "بابا غلط کردیم انقلاب کردیم"
۱۳۹۳ اسفند ۸, جمعه
۱۳۹۳ اسفند ۶, چهارشنبه
۱۳۹۳ اسفند ۵, سهشنبه
رخدادهایی که هنگام ظهور امام ته چاهی روی میدهد...
"بخشی از وجنات زیبای امام زمان شیعیان که قرنهاست در چاه سکونت دارند"
امام زمان هر کس را که به بیست سالگی رسیده باشد و احکام دین را درست یاد نگرفته باشد می کشد
«بحارالانوار/جلد52/ ص382)
************
امام زمان توبه نمی پذیرد
«بحارالانوار/جلد52/ ص353»
************
بین امام زمان و عرب تنها شمشیر حاکم است
«بحارالانوار/جلد52/ص349»
************
مهدی 6000 نفر از قریش و غلامان آنان را دست بسته گردن میزند
«بحارالانوار/جلد52/ص349»
***********
امام زمان همه را با زور وادار به اسلام آوردن میکند و هرکس را که اسلام نیاورد گردن میزند
«بحارالانوار/جلد52/ص340»
امام زمان توبه نمی پذیرد
«بحارالانوار/جلد52/ ص353»
************
بین امام زمان و عرب تنها شمشیر حاکم است
«بحارالانوار/جلد52/ص349»
************
مهدی 6000 نفر از قریش و غلامان آنان را دست بسته گردن میزند
«بحارالانوار/جلد52/ص349»
***********
امام زمان همه را با زور وادار به اسلام آوردن میکند و هرکس را که اسلام نیاورد گردن میزند
«بحارالانوار/جلد52/ص340»
زنان تحصیلکرده و فرهنگی منطقه حفر الباطن در عربستان حق ورود به کتابخانه های عمومی را ندارند.
"نادیه عبدالرحمن" متخصص آموزش و پرورش کودکان استثنایی به روزنامه
"الشرق" گفت: شهر حفر الباطن، فاقد کتابخانه های مناسب برای استفاده
شهروندان است، و در این شهر فقط یک کتابخانه یافت می شود. از سوی دیگر در
صورت وجود کتاب در کتابخانه های شخصی یا خصوصی، استفاده و امانت گرفتن آنها
دشوار است. به ویژه اینکه به دنبال گرانی موجود، خرید کتاب بسیار دشوار
شده است.
این پزوهشگر عربستانی خاطرنشان کرد: زنان بدون توجیه منطقی از استفاده از کتابخانه عمومی محروم شده اند و در صورت نیاز آنها به کتاب یا منبعی باید یکی از محارم خودشان را برای این هدف به کتابخانه بفرستند.
وی خاطرنشان می کند که بیشتر پژوهشگران و شخصیت های آکادمیک زن، در صورت مراجعه به کتابخانه عمومی مجبورند به همراه پدرانشان به این مکان بروند. این در حالی است که ممکن است پدر پژوهشگر مذکور، اطلاعات کافی درباره کتابهای مورد نیاز وی را نداشته باشد و چه بسا برای به امانت گرفتن یک کتاب یا استفاده از یک مرجع، پدر پژوهشگر مجبور است که چندین بار به کتابخانه مراجعه نماید.
این پزوهشگر عربستانی خاطرنشان کرد: زنان بدون توجیه منطقی از استفاده از کتابخانه عمومی محروم شده اند و در صورت نیاز آنها به کتاب یا منبعی باید یکی از محارم خودشان را برای این هدف به کتابخانه بفرستند.
وی خاطرنشان می کند که بیشتر پژوهشگران و شخصیت های آکادمیک زن، در صورت مراجعه به کتابخانه عمومی مجبورند به همراه پدرانشان به این مکان بروند. این در حالی است که ممکن است پدر پژوهشگر مذکور، اطلاعات کافی درباره کتابهای مورد نیاز وی را نداشته باشد و چه بسا برای به امانت گرفتن یک کتاب یا استفاده از یک مرجع، پدر پژوهشگر مجبور است که چندین بار به کتابخانه مراجعه نماید.
۱۳۹۳ اسفند ۴, دوشنبه
نامگذاری جاده فرودگاه نجف به نام خمینی
نامگذاری خیابانی به نام خمینی در عراق واکنشهایی در این کشور به همراه داشته است.
بعد از ظهر چهارشنبه گذشته طی مراسمی در شهر نجف خیابانی به طول شش کیلومتر که شهر نجف را به فرودگاه این شهر متصل میکند به نام «شارع الامام الخمینی» نامگذاری و تصویر بزرگی از بنیانگذار جمهوری اسلامی در ورودی خیابان نصب شد.
در این مراسم اسحاق جهانگیری، معاون اول و مجید انصاری، معاون حقوقی و پارلمانی رئیس جمهور ایران، حضور داشتند.
استانداری نجف نامگذاری این خیابان را پاسخی عنوان کرده به اقدام ایران که از سالها پیش خیابانهای متعددی را به نامهای شخصیتهای عراقی مانند محمد باقر صدر و محمد باقر حکیم نامگذاری کرده است. با این حال در شبکههای اجتماعی، مخالفتهایی از جانب شمار زیادی از عراقیها با این تصمیم ابراز شده است.
از دید مخالفان، نامگذاری خیابانی اصلی و مهم در عراق به نام رهبر کشوری که هشت سال با عراق در جنگ بوده، «اهانت به شهدای عراق» است. البته این مخالفتها فعلا به فضای مجازی و انتشار یادداشتها و اظهارنظرهایی در رسانهها محدود بوده است. پس از سقوط نظام صدام حسین در عراق و قدرت گرفتن شیعیان طرفدار ایران، تصویر آیتالله خمینی در جایجای مناطق شیعهنشین این کشور دیده می شود، اما به نظر میرسد این نخستین بار است که خیابانی به نام آیتالله خمینی در عراق نامگذاری شده است.
http://www.bbc.co.uk
۱۳۹۳ اسفند ۳, یکشنبه
«ثانیهای به اندازه یک عمر»
«ثانیهای به اندازه یک عمر»
روایتی شخصی از نوشابه امیری روزنامهنگار، گوینده و دوبلر
روایتی شخصی از نوشابه امیری روزنامهنگار، گوینده و دوبلر
«اگر بگویم روزهای قطعِ ملاقات وحشتناك بود، محكی برای تشخیص وحشتناكی به دست ندادهام، جز آنكه ندانی نفسی كه فرو میدهی، كی بیرون میشود تا ممد حیات باشد. و آن تابستان وحشتناك تر از همیشه بود. پیش از قطع شدن ملاقاتها، در دیدار با یكی از مسئولین زندان، قصهی بارها گفتهام را باز هم گفتم. او فقط نگاهم كرد. به نظرم رسید آنچه میگویم به گوش او نمیرسد. فكر كردم آنچه به گوشش میرسد، شنیده نمیشود. یا آنچه شنیده میشود، درك نمی شود و...
اما او که همه چیز را شنیده بود، فقط یك جمله گفت: «به زودی تكلیف همه روشن میشود. آنها كه باید بروند میروند و آنها كه نباید، آزاد خواهند شد.» دلم هری ریخت. بر چه اساسی؟ كدام قضاوت؟ كدام دادگاه؟ كدام قانون؟ سئوالهایم را نپرسیدم. او حرفش را زده بود.
هفته بعد ملاقاتها قطع شد. حدود سه ماه. نه دیداری، نه تلفنی و نه خبری. شایعه، طاعون جان خانوادههای زندانیان شده بود. و عاقبت یك روز زنگ تلفن و یك صدای خاكستری. فردا بیایید لوناپارك! همین ؟!حتی فرصت آهی را هم نداد.
گفتن ندارد كه تا فردا نخوابیدم. گفتن ندارد كه هزار بار عرض و طول خانه كوچكمان را پیمودم. خود و خانه را بدون او تصور كردم. فكر كردم خودم را آتش میزنم. جلو لونا پارك، جلو مجلس شورا. میدیدم كه آتش گرفتهام، اما نمیسوزم. میدیدم كه میسوزم اما نمی سوزانم. میدیدم كه میمیرم.
صبح زود، پیچیده در چادر سیاه، در لونا پارك بودم؛ صدها نفر دیگر هم. یكی گریه میكرد، یكی داد میزد و همه میترسیدند. لرزان به اتاقكی رفتم كه پاسخ در آنجا بود. در آن اتاق نمرهای میدادند. نمره را میبردی به اتاق كناری. آنجا نمره را میگرفتند. یا میگفتند، برو وسایل را بگیر (به نشانه اعدام زندانی؛ به همین سادگی) یا شماره بند جدید زندانی را میدادند. كدام نویسنده میتواند آنچه را در فاصله این دو اتاق میگذشت بر كاغذ بیاورد. از عمر من به اندازه فاصله این دو اتاق باقی بود. زانوانم نیرو نداشت. شماره را دادم. گفت: «بند...»
مرده بدم، زنده شدم. ملاقات داشتم. تازه شروع كردم به گریستن.
از آن روزگار سی سالی گذشته، اما هنوز که هنوزست چهرههای زنان و مردانی که به آنها گفتند «برو وسایل را بگیر»، بر روحم حک شده است؛ صف طویلی که سالهاست پر میشود و خالی. صفی که از بودن آغاز میشود ـ یا از امید بودن ـ و به پایان که میرسد،هیچ نیست جز نبودن؛ حتی اگر از آنانی باشی که شماره بندی نصیبت شده.
دراین روند تنها جسم نیست که تحلیل میرود، روح انسان هم متلاشی میشود. میشود هزار ذره که ذرهای از شان آدمی در آن باقی نیست. که اعدام، مرگ نیست، حکم کشتن تدریجی و نابودی هولناک، روح آدمی ست. نه تنها برای آنکه باید بر دار شود یا تناش جولانگاه گلولهها، که همه آنان که با محکوم پیوندی دارند؛ مادری، پدری، همسری، فرزندی، دوستی، آشنایی ....گویی، دستی از آن سوی چوبه اعدام، دراز بوده و نگرفته ای. آبی در ظرف داشته و از دهان تشنهای دریغ کردهای. حسی که از روز رفتن محکوم، تا پایان عمر آنکه مانده، بختک میزند روی روح.
محکوم، تا روز اعدام، جام جانش، پر و خالی میشود از امید و ناامیدی؛ جامی پر از لک، پر از تیرگی، تا آنگاه که دیگر نوری از آن به بیرون نمیتراود. زنده هم که بماند، مردهایست در نقش زندگان. برخی این نقش را خوب ایفا میکنند، برخی نه، اما خوب که بنگری، بازگشتگان از مرگ فقط بازیگرند، منتظرند تا پرده بیفتد و باز بردار شوند.
اما بازماندگان، میمانند تا هر روز، تصویر دهان بازی را ببینند که آخرین نفس را بیرون داد. چشمی که به زدن پلکی، بسته شد، رعشهای که از سر آمد و از پا بیرون شد.... بودنی که به ثانیهای، نبودن شد؛ ثانیهای که عمرش میشود یک عمر، یک زندگی، یک کابوس پایانناپذیر؛ ثانیهای که سالهاست در میهنمان، ایران، عقربهها روی آن ماندهست.
برگرفته از صفحه فیسبوک
۱۳۹۳ اسفند ۲, شنبه
علی شریعتی، فعال مدنی در ایران 'در اختیار وزارت اطلاعات است'
علی شریعتی، فعال سیاسی و مدنی که روز
چهارشنبه، ۲۹ بهمن، بازداشت و به مکانی نامعلوم منتقل شده بود، در تماسی
تلفنی با خانوادهاش گفته است که در بند ۲۰۹ زندان اوین به سر میبرد.
براساس
گزارشها از ایران، اغلب افرادی که تحت بازداشت وزارت اطلاعات آن کشور
قرار میگیرند، به بند ۲۰۹ زندان اوین منتقل میشوند و به همین دلیل، این
بند امنیتی، به بند وزارت اطلاعات معروف است.روز چهارشنبه گذشته گزارش شد که "گروهی لباس شخصی" آقای شریعتی را در منزلش بازداشت و به مکانی نامعلوم منتقل کردهاند.
سایت کلمه، نزدیک به رهبران معترضان به نتایج انتخابات ریاست جمهوری، در گزارشی از بازداشت آقای شریعتی نوشته است که این، اولینبار از زمان آغاز ریاستجمهوری حسن روحانی است که وزارت اطلاعات ایران یک فعال مدنی را بازداشت میکند.
هنوز مشخص نیست که آقای شریعتی به چه اتهامی بازداشت شده است.
او پیش از این در بهمن سال ۱۳۸۹ نیز بازداشت و به یک سال زندان محکوم شده بود.
http://www.bbc.co.uk
ویدئوی آموزشی «اعدام ممنوع؛ اما چرا؟»
۱۳۹۳ اسفند ۱, جمعه
سامان نسیم اعدام شد!
سامان نسیم اعدام شده است.
سامان نسیم سپیدهدم روز پنجشنبه ۳۰ بهمنماه ۱۳۹۳، درحالی به چوبه دار آویخته شد که سازمان ملل متحد، عفو بینالملل، دیدهبان حقوق بشر، فدراسیون بینالمللی جامعههای حقوق بشر، اتحادیه اروپا و کمیسر حقوق بشر دولت فدرال آلمان، درخواست توقف حکم را کرده بودند. این زندانی سیاسی که در زمان بازداشت ۱۷ سال داشت، به اتهام همکاری با«پژاک» و«محاربه» اعدام شد.
خانوادهی سامان نسیم میگویند: «از وزارت اطلاعات تماس گرفتهاند و به ما خبر دادند که شنبه برای تحویل وسایل سامان به زندان ارومیه مراجعه کنیم.» همزمان منابع دیگری نیز خبر دادهاند که این زندانى سیاسى توسط ماموران اداره اطلاعات ارومیه و با حضور شخص دادستان عمومى و انقلاب ارومیه در زندان مرکزى ارومیه اعدام شده است.
سامان نسیم سپیدهدم روز پنجشنبه ۳۰ بهمنماه ۱۳۹۳، درحالی به چوبه دار آویخته شد که سازمان ملل متحد، عفو بینالملل، دیدهبان حقوق بشر، فدراسیون بینالمللی جامعههای حقوق بشر، اتحادیه اروپا و کمیسر حقوق بشر دولت فدرال آلمان، درخواست توقف حکم را کرده بودند. این زندانی سیاسی که در زمان بازداشت ۱۷ سال داشت، به اتهام همکاری با«پژاک» و«محاربه» اعدام شد.
خانوادهی سامان نسیم میگویند: «از وزارت اطلاعات تماس گرفتهاند و به ما خبر دادند که شنبه برای تحویل وسایل سامان به زندان ارومیه مراجعه کنیم.» همزمان منابع دیگری نیز خبر دادهاند که این زندانى سیاسى توسط ماموران اداره اطلاعات ارومیه و با حضور شخص دادستان عمومى و انقلاب ارومیه در زندان مرکزى ارومیه اعدام شده است.
۱۳۹۳ بهمن ۲۹, چهارشنبه
۱۳۹۳ بهمن ۲۸, سهشنبه
اوّلین محاکمۀ انقلابی و اسلامی به مثابه اعلامیه نفی حقوق بشر در جمهوری اسلامی ایران بود
ساعت یازده و چهل و پنچ دقیقۀ شب ۲۶ بهمن ماه ۱۳۵۷ چهار افسر ارتش شاهنشاهی چند ساعت پس از یک محاکمۀ شتابزده، که سرتاسر آن تجلی نقض روند دادرسی عادلانه بود، و محرومیت از همۀ حقوق متهم و دفاع، بر روی بام ساختمانی که مؤسس جمهوری اسلامی در آن سکنی گزیده بود به جوخۀ اعدام سپرده شدند.
این اقدام اوّلین تعامل بین حاکم جدید و جامعه ای بود که حکومتش را به دست گرفته بود. فارغ از این که قربانیان این اعدام ها افسران فرهیخته، شجاع، و وطن دوست بودند، یا افسرانی خلافکار که بایستی به پاسخگویی در یک دادگاه منصفانه فراخوانده شوند، این اقدام رهبر جدید حاوی پیام و اصولی بود که جامعۀ التهاب زدۀ آن روز بدان توجه نکرد.
ویژگی های این دادگاه به مثابه اعلامیه نفی حقوق بشر بود که مواد آن، یک به یک، نه با حرف، که در عمل لغو شد:
۱- محاکمه مخفی: دادرسی و اجرای عدالت در جامعه ریشه در حق طبیعی فرد نسبت به دفاع از زندگی و آزادیش دارد، که در جامعه از طریق حفظ و اجرای قوانینی که آحاد ملّت در تدوین آن دخیل بوده اند از یک سو و مجازات متخلفان از سوی دیگر تأمین می شود. نظام قضایی در جامعۀ مردم سالار به وکالت از مردم و به نام مردم عدالت را اجرا می کند.
غیر علنی بودن محاکمه افسران ارتش شاهنشاهی نشانگر این بود که عدالت در انحصار گردانندگان محاکمه است و آنها این قدرت را به وکالت از مردم اعمال نمی کنند و مشروعیت آنان ریشه در صلاحیت و پرهیزکاری و حسن شهرت آنها و در نهایت ارادۀ مردم ندارد، عامل منحصر به فرد تفویض صلاحیت اعضای دادگاه حکم رهبر است.
چون اعضای دادگاه به مردم پاسخگو نیستند علنی بودن دادگاه واجب نیست. غیر علنی بودن اولین محاکمه انقلاب اسلامی، حق اجرای عدالت را در عمل و رسماً از آحاد ملّت ایران سلب کرد.
۲- در نظام مردمسالار حفظ امنیت فرد وظیفۀ اصلی نظام اجتماعی و دولت است. روند دادرسی عادلانه شامل شرایط و مراحلی است که تجلی فلسفۀ بنیادی عدالت در جامعه مردمسالار است.
از جمله معیارهای دادرسی عادلانه می توان اشاره کرد به اصل برائت متهم، حضور وکیل مستقل، بهره مندی از زمان لازم برای مطالعۀ پرونده تحقیقات و تدوین دفاعیات، امکان احضار شهود و ارائۀ اسناد به نفع متهم، و پرسش وکیل مدافع از شهود دادستانی، استقلال قضات، و همچنین حق استیناف از حکم دادگاه بدوی و ارجاع به دادگاه تجدید نظر. همۀ این مراحل و شرایط تجلی اصل مجهول بودن حقیقت و جایزالخطا بودن و عدم معصومیت انسان ها، و طبعاً مسئولان امور قضایی از یک سو، و منع مجازات بی گناه از سوی دیگر است.
این مراحل و آزادی عمل وکلا در مقابل دادستانی برای این است که اگر هر کدام از طرفین دعوا دچار اشتباه شده باشند این فرصت و امکان برای رفع اشتباه در دادگاه باشد، و قضات بی طرف بتوانند با سنجیدن اسناد و ادلۀ طرفین دعوا حتی المقدور امکان اشتباه قضایی را کم کنند تا از مجازات فرد بی گناه جلوگیری شود. با نفی همۀ مراحل دادرسی عادلانه و محروم کردن متهمان از همۀ حقوقشان، رهبر انقلابی ایران اصول جدیدی را نه تنها در رابطه با دادرسی، بلکه در رابطه با حکومت جدید به جامعه تحمیل کرد. با تأئید حکم اعدام افسران ارتش شاهنشاهی، امام انقلابی درعمل مدعّی شد که برای کشف حقیقت نیازی به دادرسی عادلانه ندارد چون عالم به حقایق است، ذاتی مقدس دارد، و معصوم و مصون از خطاست.
ساعت ۱۱ و ۴۵ دقیقۀ شب ۲۶ بهمن آقایان رضا ناجی، مهدی رحیمی، منوچهر خسروداد و نعمت الله نصیری، اوّلین قربانیان نظام نوپا و مقدس ایران شدند و مرگشان اعلامیۀ سلب حقوق بشر از مردم ایران را رسمیت بخشید و شاهدی شد بر ادعای ربوبیت رهبری نوین ایران که قربانی کردن انسان را برخلاف تعالیم ادیان ابراهیمی در ایران نهادینه کرد و این پیام هولناک آن شب بر ملّت ایران پوشیده ماند، و با عدم واکنش در مقابل آن سرنوشت خود را در اسارتی بلند مدت رقم زد.
با سرگذشت قربانیان ۲۶ بهمن، رضا ناجی، مهدی رحیمی، منوچهر خسروداد و نعمت الله نصیری در امید، یادبودی در دفاع از حقوق بشر، آشنا شوید.
» یک سرگذشت: مهدی رحیمی
منبع: http://blog.iranrights.org/fa/3022/
منبع: http://blog.iranrights.org/fa/3022/
۱۳۹۳ بهمن ۲۷, دوشنبه
هاشمی: در نبود يک فرد مناسب، رهبری میتواند شورايی باشد
هاشمی: در نبود يک فرد مناسب، رهبری میتواند شورايی باشد
اکبر هاشمی رفسنجانی رييس مجمع تشخيص مصلحت، در گفت وگو با روزنامه جمهوری اسلامی به پرسش هايی در خصوص وظايف مجلس خبرگان رهبری و نظارت بر رهبر و همچنين اقدامات «افراطی ها» در ايران پاسخ داده است. اکبر هاشمی رفسنجانی در اين مصاحبه که بخش دوم ان روز يکشنبه ۲۶ بهمن منتشر شده است در خصوص آينده رهبر جمهوری اسلامی پس از مرگ علی خامنه ای، رهبر کنونی ايران، با توجه به قانون اساسی گفته است: «من میگويم کاری که کرديم، در زمان خودش کار درستی بود. اينکه به دست چه کسی میافتد، يک نگرانی برحق است. امّا اگر اشکالی هست، در عملکرد خبرگان است. اگر خبرگان به وظيفه خودشان درست عمل کنند، در صورت نبودن يک فرد مناسب حتماً میتوانند شورايی کنند. چون قانون شورا شدن هم باز است.»
حال نظر موافقان و مخالفان را با هم میخوانیم:
- شورایی شدن رهبری یک گام بزرگ در رسیدن به دموکراسی واقعی در ایرانه.
- ما می گیم خر نمی خواییم ، پالونه خر عوض می شه
- این انقلاب از ریشه مشکل داره انقدر تو سر هم برای خبرگان و رهبری نزنید
- یکی کم بوده شورائی اش میکنه یعنی اصل ١٢ امام اجرا میشه مبارکه .
- کشیدن این بحثها یعنی اینکه ما هستیم فعلا جمهوری اسلامی تثبیت شده، زهی خیال باطل......و هر کسی در اینبار بحث کرد بدانید از جمهوری اسلامی هست در هر لباس و نام......دیکتاتور به پایان سلام کن....ما از کوچههای تاریک تاریخ داریم میگذریم.
از برگ سپیده دم فیسبوک
Sepidedam
- شورایی شدن رهبری یک گام بزرگ در رسیدن به دموکراسی واقعی در ایرانه.
- ما می گیم خر نمی خواییم ، پالونه خر عوض می شه
- این انقلاب از ریشه مشکل داره انقدر تو سر هم برای خبرگان و رهبری نزنید
- یکی کم بوده شورائی اش میکنه یعنی اصل ١٢ امام اجرا میشه مبارکه .
- کشیدن این بحثها یعنی اینکه ما هستیم فعلا جمهوری اسلامی تثبیت شده، زهی خیال باطل......و هر کسی در اینبار بحث کرد بدانید از جمهوری اسلامی هست در هر لباس و نام......دیکتاتور به پایان سلام کن....ما از کوچههای تاریک تاریخ داریم میگذریم.
از برگ سپیده دم فیسبوک
Sepidedam
چهره واقعی علی بن ابیطالب
بعد
از جنگ جهانی و اشغال فرانسه توسط نیروهای آلمان، برخی از مردم آنجا رفتار
عجیبی پیدا کرده اند. این عده نام فرزندان خود را هیتلر می گذارند.
برخی کار را از این هم فراتر برده و نام آن ها را نوکرهیتلر و یا کنیزهیتلر میگذارند.
نصف این جماعت هنوز برج ایفل را ندیده اند ولی حتماً میروند و دیوار برلین را بازدید می کنند.
با اینکه اصلا آلمانی بلد نیستند روزی چند مرتبه رو به دیوار برلین به زبان آلمانی دعا می خوانند. آنهایی که که بر اثر تجاوز ارتشیان آلمان به اجدادشان دورگه ی آلمانی-فرانسوی شده اند، یک شال اس اس به کمرشان میبندند تا همه بدانند که این ها از پدر آلمانی اند و بر اثر تجاوز به دنیا آمده اند و البته به این امر افتخار هم می کنند.
یک عکس از یک جوان خوشتیب و خوش هیکل را توی خانه اشان قاب کرده اند و می گویند این عکس هیتلر است و به آن احترام می گذارند. هرچقدر هم دیگران عکس واقعی هیتلر را نشانشان می دهند، زیر بار نمی روند و می گویند اصلا هیتلر سبیل نداشته.
برخی کار را از این هم فراتر برده و نام آن ها را نوکرهیتلر و یا کنیزهیتلر میگذارند.
نصف این جماعت هنوز برج ایفل را ندیده اند ولی حتماً میروند و دیوار برلین را بازدید می کنند.
با اینکه اصلا آلمانی بلد نیستند روزی چند مرتبه رو به دیوار برلین به زبان آلمانی دعا می خوانند. آنهایی که که بر اثر تجاوز ارتشیان آلمان به اجدادشان دورگه ی آلمانی-فرانسوی شده اند، یک شال اس اس به کمرشان میبندند تا همه بدانند که این ها از پدر آلمانی اند و بر اثر تجاوز به دنیا آمده اند و البته به این امر افتخار هم می کنند.
یک عکس از یک جوان خوشتیب و خوش هیکل را توی خانه اشان قاب کرده اند و می گویند این عکس هیتلر است و به آن احترام می گذارند. هرچقدر هم دیگران عکس واقعی هیتلر را نشانشان می دهند، زیر بار نمی روند و می گویند اصلا هیتلر سبیل نداشته.
۱۳۹۳ بهمن ۲۶, یکشنبه
فیلم تاکسی جعفر پناهی برنده جایزه خرس طلای جشنواره فیلم برلین
فیلم تاکسی جعفر پناهی، کارگردان ایرانی برنده جایزه خرس طلای جشنواره فیلم برلین شد.
از آنجا که جعفر پناهی ممنوع الخروج بود و نمیتوانست از ایران خارج شود حنا سعیدی خواهرزاده او این جایزه را از طرف او دریافت کرد. حنا سعیدی در فیلم هم ایفای نقش کرده است. او در حالی که به گریه افتاده بود گفت: "نمیتوانم چیزی بگویم، خیلی تحت تاثیر قرار گرفتهام."
جعفر پناهی پیش از این نیز در سال ۲۰۰۶ با فیلم آفساید به خرس نقرهای رسیده بود. پیش از این فیلمجدایی نادر از سیمین نیز برنده خرس طلای جشنواره برلین شده بود.
دارن آرنوفسکی، رئیس هیات داوران برلیناله گفت: "محدودیتها بسیاری اوقات الهامبخش کارهای بهتری برای هنرمندان میشوند، اما بعضی اوقات هم خفهکننده میشوند و به کار هنری و روح هنرمند آسیب میزنند."
او گفت: "جعفر پناهی به جای اینکه در هم بشکند و تسلیم شود، به جای اینکه بگذارد خشم و نومیدی او را در بربگیرند، نامهای عاشقانه به سینما ساخته است. فیلم او پر از عشقش به هنر، به جامعه و کشورش و عشق به مخاطبانش است."
جعفر پناهی پیش از این نیز در سال ۲۰۰۶ با فیلم آفساید به خرس نقرهای رسیده بود. پیش از این فیلمجدایی نادر از سیمین نیز برنده خرس طلای جشنواره برلین شده بود.
آقای پناهی به دنبال بازداشت در جریان اعتراضات سال ۱۳۸۸ از ایران ممنوعالخروج شده و نتوانسته در رویدادهای هنری بینالمللی شرکت کند. او حدود یک سال بعد از آن به ۶ سال حبس و ۲۰ سال از برخی حقوق اجتماعی محکوم شد.
با این حال جعفر پناهی پس از محکومیتش با مشارکت در ساخت سه فیلم این یک فیلم نیست، پرده و تاکسیدر جشنوارههای بینالمللی حضور داشته است.
فیلمنامه پرده، که توسط جعفر پناهی و کامبوزیا پرتوی ساخته شد، دو سال پیش جایزه خرس نقرهای جشنواره برلین را برد.
در آن مقطع گذرنامه کامبوزیا پرتوی و مریم مقدم که برای حضور در جشنواره برلین به آلمان سفر کرده بودند، پس از بازگشت به ایران توقیف شد.
http://www.bbc.co.uk/persian
http://www.bbc.co.uk/persian
دوتن از اعضای سپاه پاسداران در سوریه به هلاکت رسیدند
خبرگزاریهای داخلی ایران به نقل از پستی در صفحهی اینستاگرام یکی از خبرنگاران «واحد مرکزی خبر» که در سوریه به سر میبرد، خبر دادهاند که دو ایرانی روز پنجشنبه، بیست و سوم بهمن در سوریه کشته شدهاند.
خبرگزاری فارس این دو تن را «رزمندگان جبهه اسلام» خوانده است و در پست خبرنگار واحد مرکزی خبر هم آمده است که «علی سلطانمرادی» و «عباس عبداللهی» در «درگیری با تروریستها و تکفیریها در منطقه «کفر نساج» واقع در شمال غرب درعا کشته شدهاند. در تصاویر منسوب به این دو ایرانی هم که در خبرگزاریها منتشر شده است، عباس عبدالهی لباس نظامی مخصوص سپاه پاسداران جمهوری اسلامی را بر تن دارد.
به گفتهی برخی وبسایتهای خبری داخل ایران او فرمانده گردان صابرین سپاه پاسداران ایران و مدتی هم از محافظان آیتالله خامنهای، رهبر ایران بوده است.
گفته شده است که پیکر دو ایرانی کشته شده هنوز در اختیار گروهی است که آنها را به قتل رسانده است.
۱۳۹۳ بهمن ۲۱, سهشنبه
حسن مجتبی امام شیعیان و تنزل درجه ی امامت...
بعد از ورود خمینی هندی نسب به امامت ،حسن مجتبی امام دوم شیعیان به امام سومی
افول و تنزل درجه کرد امام هندی (خمینی ) مقام دومی امامت را کسب کرد
بررسی سوابق حسن مجتبی نشان میدهد که دلیل تنزل مقام وی ضعف مفرط جسمی بعلت جماع بسیار با زنان حرمسرا ونیز عدم شرکت در تمرینات دوره ای بعلت رفت و امد مکرر به دفاتر ثبت ازدواج و طلاق در ماراتن امامت با سستی و رخوت ظاهر شده و ناچارن رکورد قبلی خود را به جنایتکارقرن خمینی دجال واگذار نمودند.
افول و تنزل درجه کرد امام هندی (خمینی ) مقام دومی امامت را کسب کرد
بررسی سوابق حسن مجتبی نشان میدهد که دلیل تنزل مقام وی ضعف مفرط جسمی بعلت جماع بسیار با زنان حرمسرا ونیز عدم شرکت در تمرینات دوره ای بعلت رفت و امد مکرر به دفاتر ثبت ازدواج و طلاق در ماراتن امامت با سستی و رخوت ظاهر شده و ناچارن رکورد قبلی خود را به جنایتکارقرن خمینی دجال واگذار نمودند.
روز تو سیه نموده آخوند...
روز تو سیه نموده آخوند
عمر تو تبه نموده آخوند
او بی هنرو ریا کارست
پس رفته وپس گراست آخوند
کهنه طلبست و نوگریزست
بی دانش و بینشست آخوند
گوید زجماع با خَر و بُز
دروعظ و کتاب خویش آخوند
باآنکه خودش دُچار جهلست
پنداشته راهنما ست آخوند
ازما خورد و به ما ستیزد
گویی که خدای ماست آخوند
بیگانه پرست و مفتخوارست
تن پرور و بی حیاست آخوند
چون زخمِ سیاه و زشت و چرکین
بر کشورما نشسته آخوند
بدنام بکرده این وطن را
بانیت و کار شومِش آخوند
بس نوگلِ ما زدستِ ما رفت
با جنگ و فریب و حکمِ آخوند
درظلمت روسری و چادر
گل گشته نهان به حکمِ آخوند
مردان و زنان بی شماری
آواره شده زِ ظلمِ آخوند
ایمان کسان برفته از دست
با تقیه و حقه های آخوند
پس رفت و بماند در سیاهی
کشور چو فتاد دستِ آخوند
کس نیست که کام او نشد تلخ
از زهر کلام و کارِ آخوند
افسوس که هرستم که اوکرد
با یاری ما بکرد آخوند
افسوس خورد هرآنکه گشته
چشم بسته روان به راهِ آخوند
گرملت ما زجا نخیزد
کشوربه فناست دستِ آخوند
بایدکه گرفت و کرد دربند
آخوندِ پلید ومیرِ آخوند
دختر بختیاری
عمر تو تبه نموده آخوند
او بی هنرو ریا کارست
پس رفته وپس گراست آخوند
کهنه طلبست و نوگریزست
بی دانش و بینشست آخوند
گوید زجماع با خَر و بُز
دروعظ و کتاب خویش آخوند
باآنکه خودش دُچار جهلست
پنداشته راهنما ست آخوند
ازما خورد و به ما ستیزد
گویی که خدای ماست آخوند
بیگانه پرست و مفتخوارست
تن پرور و بی حیاست آخوند
چون زخمِ سیاه و زشت و چرکین
بر کشورما نشسته آخوند
بدنام بکرده این وطن را
بانیت و کار شومِش آخوند
بس نوگلِ ما زدستِ ما رفت
با جنگ و فریب و حکمِ آخوند
درظلمت روسری و چادر
گل گشته نهان به حکمِ آخوند
مردان و زنان بی شماری
آواره شده زِ ظلمِ آخوند
ایمان کسان برفته از دست
با تقیه و حقه های آخوند
پس رفت و بماند در سیاهی
کشور چو فتاد دستِ آخوند
کس نیست که کام او نشد تلخ
از زهر کلام و کارِ آخوند
افسوس که هرستم که اوکرد
با یاری ما بکرد آخوند
افسوس خورد هرآنکه گشته
چشم بسته روان به راهِ آخوند
گرملت ما زجا نخیزد
کشوربه فناست دستِ آخوند
بایدکه گرفت و کرد دربند
آخوندِ پلید ومیرِ آخوند
دختر بختیاری
۱۳۹۳ بهمن ۲۰, دوشنبه
یک سردار دیگر سپاه پاسداران ایران در عراق کشته شد
سیدرضا حسینی مقدم، عضو سپاه پاسداران ایران در شهر سامرا کشته شد. گفته میشود او توسط افراد داعش هدف قرار گرفته است. چند هفته پیش نیز یکی از اعضای ارشد سپاه در همین شهر توسط تکتیراندازان گروه "دولت اسلامی" هدف قرار گرفت"سیدرضا حسینی مقدم" از اعضای ارشد سپاه پاسداران ایران روز شنبه (۱۸ بهمن/ ۷ فوریه) در شهر سامرا کشته شده است. رسانههای ایران گزارش دادهاند که او "برای مقابله با تروریستهای تکفیری و داعش" به شهر سامرا اعزام شده بود. خبرگزاری "تسنیم" نوشت سیدرضا حسینی مقدم مستشار نظامی ایران در سامرا بود و توسط تک تیراندازان داعش هدف قرار گرفته است.
حسینی مقدم دومین مقام ارشد سپاه پاسداران است که ظرف چند هفتهی اخیر در عراق کشته شده است. حدود یک ماه و نیم پیش نیز سرتیپ پاسدار حمید تقوی در همین شهر هدف تکتیراندازان گروه "دولت اسلامی" قرار گرفت. حمید تقوی از فرماندهان میانی سپاه در جنگ هشت ساله میان ایران و عراق بود.روز شنبه همچنین هویت ایرانی بازداشت شده در سوریه اعلام شد. وبسایت شبکه خبری "الجزیره" نام این فرد را "عماد شیرازی" اعلام کرد و نوشت: «این ایرانی توسط گروه مسلح "جبهه الشام الموحده" (جبهه واحد شام) در جنوب سوریه دستگیر شده است.»
حسینی مقدم دومین مقام ارشد سپاه پاسداران است که ظرف چند هفتهی اخیر در عراق کشته شده است. حدود یک ماه و نیم پیش نیز سرتیپ پاسدار حمید تقوی در همین شهر هدف تکتیراندازان گروه "دولت اسلامی" قرار گرفت. حمید تقوی از فرماندهان میانی سپاه در جنگ هشت ساله میان ایران و عراق بود.روز شنبه همچنین هویت ایرانی بازداشت شده در سوریه اعلام شد. وبسایت شبکه خبری "الجزیره" نام این فرد را "عماد شیرازی" اعلام کرد و نوشت: «این ایرانی توسط گروه مسلح "جبهه الشام الموحده" (جبهه واحد شام) در جنوب سوریه دستگیر شده است.»
۱۳۹۳ بهمن ۱۹, یکشنبه
۱۳۹۳ بهمن ۱۸, شنبه
۱۳۹۳ بهمن ۱۶, پنجشنبه
آیتالله«سیدصادق شیرازی»، یکی از مراجع تقلید منتقد جمهوری اسلامی، از سوی انصارحزب الله تبریز تهدید به مرگ شد.
آیتالله«سیدصادق شیرازی»، یکی از مراجع تقلید منتقد جمهوری اسلامی، از سوی انصارحزب الله تبریز تهدید به مرگ شد.
به گزارش سحام، وبسایت عماریون، ازپایگاههای رسانهای وابسته به محافل امنیتی جمهوری اسلامی، یکی از مراجع تقلید ساکن شهر قم را تهدید به قتل کرد.
«روح الله بجانی»، از فرماندهان انصارحزب الله، درمراسم بزرگداشت«مجتبی نواب صفوی» از رهبران فدائیان اسلام، که با حضور«جعفرشجونی» وجمعی ازافرادی که «حزب اللهی» خوانده میشوند، برگزارشد، خشم خود را از مواضع «سیدصادق شیرازی» ابراز و تهدید کرده است که اگر وی از مسیر فعلیاش دست برندارد، «نوابهای ولایت به شیوه دیگری برخورد خواهند کرد.»
این فرمانده انصارحزبالله درادامه سخنان خود افزوده: «نواب صفوی و یارانش با اعدام این هتاک(احمد کسروی) بزرگترین معضل زمان علیه اسلام را از میان برداشتند وامروز«سیدصادق شیرازی» همان راه را میپیماید، بی شک اگر نواب صفوی زنده بود، گوش شیرازی را میگرفت و سر جایش می نشاند.»
«بجانی» همچنین با طرح این ادعا که استاندارآذربایجان شرقی از«احمد کسروی» تمجید کرده است، گفت:«ما ازشهدای فدائیان اسلامی عذر میخواهیم که به خاطر بیتفاوتی ما، استانداری درجمهوری اسلامی بعد از ۵۸ سال شهادت فدائیان اسلام، یک مرتد را افتخار خود و استان خود بداند.»
گفتنیاست به موازات تلاش رئیس جمهور و تیم مذاکره کننده هستهای برای دستیابی به توافق جامع با غرب و لغو تحریمهای اقتصادی علیه ایران، سپاه پاسداران با سازماندهی«مطبوعات زنجیرهای» وابسته به «مجتع رسانهای اطلس» سپاه پاسداران و «قرارگاه عمار» واجرایی کردن عملیاتی کردن اقدامات روانی خویش، روز به روز قصد «بحرانی کردن» شرایط اجتماع و کشور را دارد.
به نظر میرسد تهدیدهای اخیر روزنامه کیهان در«مهدورالدم دانستن روزنامه نگاران منتقد» و تهدیداتی از این دست، درراستای تسلط سپاه و اقلیت افراطی حاکم برکشور بر سرنوشت جامعه صورت میگیرد.
http://sahamnews.org/2015/02/274553/
http://sahamnews.org/2015/02/274553/
جوانان نسل سوم درحقانیت انقلاب دچار تردید شدهاند و این فکر به ذهنشان خطور میکند که رژیم پهلوی نظامی برحق بوده است.
عضو مجلس خبرگان رهبری میگوید: جوانان نسل سوم درباره «حقانیت» انقلاب دچار «تردید» شده و این فکر به ذهنشان خطور کرده که «شاید» پهلوی حکومت «بر حقی» بوده است. برای جوانان این پرسش پیش آمده که چرا بنیصدر «خائن» بود، موسوی «فتنهگر» از آب درآمد، دولت خاتمی مروج «بیبند و باری» شد و احمدینژاد هم «آنگونه» از آب درآمد.به گزارش صبح توس، «سیداحمد علم الهدی» درگردهمایی مسئولین نمازجمعه خراسان رضوی اظهار کرد: نسل سوم که پیروزی انقلاب را درک نکرده اند، زمانی چشم باز کرده که انقلاب را ندیدهاند.عضو مجلس خبرگان رهبری با بیان اینکه نسل سوم ما امروز با سوال اینکه چرا انقلاب کردیم روبروست، ادامه داد: جوانان میگویند بنیصدر که خائن بود، موسوی هم که جزء سران فتنه از آب درآمد، دولت اصلاحات هم که بی بندوباری و ولنگاری را ترویج کرد و احمدینژاد هم که آنگونه از آب درآمد. از اینرو جوانان نسل سوم درحقانیت انقلاب دچار تردید شدهاند و این فکر به ذهنشان خطور میکند که رژیم پهلوی نظامی برحق بوده است.
http://sahamnews.org/2015/02/274610/
http://sahamnews.org/2015/02/274610/
ماجرای نخستین سنگسار در زندان عادل آباد شیراز
« زمستان سال ۱۳۵۹ ، زندان زنان عادل آباد شيراز»
«...آن شب از آن شب هايی بود که اصلن دلم نمی خواست صبح شود. زنی که روبرويم ايستاده بود ميان سالی را می گذراند. کت و شلوار خوش دوخت طوسی رنگ به تن داشت. قدری از موهای اش از جلوی روسری اش بيرون زده بود.
کفش مشکی پاشنه کوتاه به پا داشت.
با صورتی پف آلود و کمی چين و چروک، ظاهرا بی احساس و خشک به نظر می رسيد، چشمان خواب آلوده اش را به من دوخته بود، می خواست سيگارش را خاموش کند، گفتم: «سيگارتونو خاموش نکنين، بفرمائين بنشينين خانم بی بی»،
و برای خودم سيگاری آتش زدم . مريم موسوی که مسئول انتظامات زندان زنان شده بود با اشاره ی من از اتاق خارج شد.
خانم بی بی با سردی با من برخورد می کرد، حتی جواب سلامم را به سردی داد.
صدای زنانه اما با تحرير مردانه داشت. قرار بود به او خبر کشته شدن همسرش را بدهم.
پيش از آنکه خبر را به خانم بی بی بگويم نگاهم به بيرون از پنجره ی اتاق افتاد. متوجه شدم دو نفر از زندانی ها همراه با چند مامور با بيل و کلنگ مشغول حفر گودال هستند.
حياط بيرونی عادل آباد محوطه بزرگی بود که اوائل زندانی ها آن جا کشت می کردند و سبزيجات می کاشتند.خواهر ميترا، مسئول زندان زنان ، ۲۶ ساله که قبلا معلم مدرسه بود (و شوهرش از مسئولين سپاه و دانشجوی دانشکده ادبيات شيراز بود) وارد اتاق شد.
نامه ای جلويم گذاشت. در نامه نوشته شده بود «مهری با....» محکوم به رجم شده و حکم بايد در موردش اجرا شود.
ميترا به من نگاه کرد و پرسيد: «رجم ديگه چيه ؟ ما که تا حالا نکرديم و بلد نيستيم ، شما بلدين؟»
جوابش را ندادم ، شروع به خواندن حکم کردم، مضمون حکم اين بود : «بسمه تعالی ،مهری با.... اقرار کرده است که همسر تيمور می باشد و تيمور نيز اظهار داشته شوهر قانونی مهری با.... می باشد.
تيمور اقرار کرده که برای همسرش قوادی می کرده ، و مجددا و مجددا اين اقرار را تکرار کرده است.
مهری با... هم اقرار کرده است، لذا فعل مهری با... از مصاديق بارز مفسدفی الارض و حد آن رجم است.
تيمور به ۸۰ ضربه شلاق محکوم می شود.
اين حکم بعد از تصديق شورای عالی قضايی بايد اجرا شود....بهشتی نژاد، مسئول شعبه ی ۲ دادگاه انقلاب .....تائيد می شود.. شورای عالی قضايی....»
برای ميترا توضيح دادم که گودال برای چيست و رجم چيست.
ساعت از ۱۱ شب گذشته بود که خبرم کردند حاکم شرع تلفنی می خواهد با من صحبت کند، تلفن توی بند ۴ بود ، حاکم شرع خواست من در مراسم سنگسار حضور داشته باشم.
حاکم شرع گفت که او ترجيح می داده و عقيده داشته سنگسار در ميان مردم و در ملاء عام اجرا شود ولی از تهران گفته اند بهتر است در زندان اجرا شود.
وقتی حاکم شرع گفت در مراسم سنگسار حاضر شوم ترس برم داشت، حتی فکرش را هم نمی کردم.
با خودم خيلی کلنجار رقتم و بالاخره به حاکم شرع دو باره تلفن کردم که بهانه ای بياورم ، نگذاشت حرف بزنم ، گفت: «دستور دادم گودال حفر کنن، زن را در گودال بگذارن و گودال را با گل پر کنن، قبل از سنگسار تيمور بايد تعزير شود، بعد خود بچه ها شروع کنن به سنگ زدن تا مورد بميرد، فهميدی حاج آقا؟»و گوشی را بدون خداحافظی گذاشت.
رحيمی ،رئيس بازداشتگاه جلويم ايستاده بود، حکم را به او دادم و گفتم: «از من بر نمی آد، کار من نيست». نامه را گرفت و گفت: «نگران نباش حاج آقا چهار تا عروس داريم اينم روش»،
از بند ۴ که بيرون آمديم برخورد کرديم با عابدی و حسين کشاورز. عابدی از بچه های اطلاعات بود، با چشمانی آبی آسمانی ، همراه آن ها مرد موقرو قد بلندی هم بود ، چهره ی معصومی داشت،عابدی گفت : « حاج آقا اين آقا رو که می شناسين؟» ، نگاهی به مرد کردم ، گفتم:« خير، ايشان را نمی شناسم»، گفت: « ايشان گويا آقای دکتر علی محلوجی کانديدای منافقين هستند» ، و بعد وارد بند شدند. بند ۱و۲و۳ هنوز زير نظر مامورين انتظامی بود و سروان جعفری مسئول بند بود.
سروان جعفری هم بود. از من پرسيد : «چه خبر حاج آقا؟ »، چيزی نگفتم. خبر از ماجرای سنگسار نداشت. پرسيد: «قضيه ی اين گودال چيه؟» ، گفتم : «بی اطلاعم».
روز بعد وقتی به دادگاه آمدم حاکم شرع من را خواست. چشم های اش سرخ و عصبانی بود. فرياد زد: «حاج آقا چرا موقع سنگسار تو عادل آباد نبودين؟ وقتی شما به حکم حاکم شرع بی اعتنايی بکنين وای به حال بقيه،چرا اطلاع ندادين که نمی توانين در مراسم سنگساز حاضر شويد؟» ،
خيلی سعی کردم جلوی خودم را بگيرم ، به آرامی گفتم: «بنده اطلاع دادم و گفتم من را معاف کنن و گفتم من برای اينکار ساخته نشدم »، فرياد زنان گفت :« به کی اطلاع داديد؟»، گفتم:« به برادر رحيمی» ،
از پشت ميزش بلند شد و قدم زنان داد زد: «به همين خاطر اون گوساله محکوم رو سنگسار نکرده ، اونو با بقيه اعدام کرده ، وقتی ام ازش می پرسم چرا حکم را اجرا نکرده می گويد ما که بلد نبوديم سنگسار کنيم ، با دو تا گوله کارشو تموم کرديم ، بدون درد سر».
ساعت از ۱۱ شب گذشته بود که خبرم کردند حاکم شرع تلفنی می خواهد با من صحبت کند، تلفن توی بند ۴ بود ، حاکم شرع خواست من در مراسم سنگسار حضور داشته باشم.
حاکم شرع گفت که او ترجيح می داده و عقيده داشته سنگسار در ميان مردم و در ملاء عام اجرا شود ولی از تهران گفته اند بهتر است در زندان اجرا شود.
وقتی حاکم شرع گفت در مراسم سنگسار حاضر شوم ترس برم داشت، حتی فکرش را هم نمی کردم.
با خودم خيلی کلنجار رقتم و بالاخره به حاکم شرع دو باره تلفن کردم که بهانه ای بياورم ، نگذاشت حرف بزنم ، گفت: «دستور دادم گودال حفر کنن، زن را در گودال بگذارن و گودال را با گل پر کنن، قبل از سنگسار تيمور بايد تعزير شود، بعد خود بچه ها شروع کنن به سنگ زدن تا مورد بميرد، فهميدی حاج آقا؟»و گوشی را بدون خداحافظی گذاشت.
رحيمی ،رئيس بازداشتگاه جلويم ايستاده بود، حکم را به او دادم و گفتم: «از من بر نمی آد، کار من نيست». نامه را گرفت و گفت: «نگران نباش حاج آقا چهار تا عروس داريم اينم روش»،
از بند ۴ که بيرون آمديم برخورد کرديم با عابدی و حسين کشاورز. عابدی از بچه های اطلاعات بود، با چشمانی آبی آسمانی ، همراه آن ها مرد موقرو قد بلندی هم بود ، چهره ی معصومی داشت،عابدی گفت : « حاج آقا اين آقا رو که می شناسين؟» ، نگاهی به مرد کردم ، گفتم:« خير، ايشان را نمی شناسم»، گفت: « ايشان گويا آقای دکتر علی محلوجی کانديدای منافقين هستند» ، و بعد وارد بند شدند. بند ۱و۲و۳ هنوز زير نظر مامورين انتظامی بود و سروان جعفری مسئول بند بود.
سروان جعفری هم بود. از من پرسيد : «چه خبر حاج آقا؟ »، چيزی نگفتم. خبر از ماجرای سنگسار نداشت. پرسيد: «قضيه ی اين گودال چيه؟» ، گفتم : «بی اطلاعم».
روز بعد وقتی به دادگاه آمدم حاکم شرع من را خواست. چشم های اش سرخ و عصبانی بود. فرياد زد: «حاج آقا چرا موقع سنگسار تو عادل آباد نبودين؟ وقتی شما به حکم حاکم شرع بی اعتنايی بکنين وای به حال بقيه،چرا اطلاع ندادين که نمی توانين در مراسم سنگساز حاضر شويد؟» ،
خيلی سعی کردم جلوی خودم را بگيرم ، به آرامی گفتم: «بنده اطلاع دادم و گفتم من را معاف کنن و گفتم من برای اينکار ساخته نشدم »، فرياد زنان گفت :« به کی اطلاع داديد؟»، گفتم:« به برادر رحيمی» ،
از پشت ميزش بلند شد و قدم زنان داد زد: «به همين خاطر اون گوساله محکوم رو سنگسار نکرده ، اونو با بقيه اعدام کرده ، وقتی ام ازش می پرسم چرا حکم را اجرا نکرده می گويد ما که بلد نبوديم سنگسار کنيم ، با دو تا گوله کارشو تموم کرديم ، بدون درد سر».
و من فقط سکوت کردم....
*
*
*
زير نويس:
* سلسله مطالبی که بيست و هشتمين بخش آن را خوانديد، اظهارات يکی از کارکنان سابق قوه قضائيه حکومت اسلامی درشکنجه گاه ها و زندان های اين حکومت، و در جبهه جنگ است. او به عنوان شاهد تجاوزبه دختران و زنان زندانی، شاهد شکنجه واعدام زندانيان سياسی و عقيدتی، از گوشه هايی از جنايت های پنهان مانده ی جنايتی به نام حکومت اسلامی پرده بر می دارد.( با توجه به اينکه در زندان ها حکومت اسلامی، شاغلين در زندان ها از نام های متعدد و مستعار استفاده می کردند - و می کنند- ، نام ها و فاميلی ها می توانند واقعی، و حقيقی، نباشند.
برای پيشبرد گفت و گوها قرارمان اين شد که در صورت امکان يک هفته مسائل مربوط به سال های گذشته مطرح شود و يک هفته مسائل روز. راوی اين سلسله مطالب سال ۱۳۸۵ ايران را ترک کرده است و در يکی از کشورهای شرق آسيا پناهنده است، او اما به دليل شغل های حساس و ارتباط های گسترده اش به هنگام خدمت ، هنوز با تعدادی از فرماندهان سپاه و نيروهای انتظامی ،کارکنان قوه قضائيه و روحانيون ارتباط دارد. اطلاعاتی که پيرامون مسائل جاری داده می شود از طريق همين ارتباط هاست.مسعود نقره کار
*
*
*
زير نويس:
* سلسله مطالبی که بيست و هشتمين بخش آن را خوانديد، اظهارات يکی از کارکنان سابق قوه قضائيه حکومت اسلامی درشکنجه گاه ها و زندان های اين حکومت، و در جبهه جنگ است. او به عنوان شاهد تجاوزبه دختران و زنان زندانی، شاهد شکنجه واعدام زندانيان سياسی و عقيدتی، از گوشه هايی از جنايت های پنهان مانده ی جنايتی به نام حکومت اسلامی پرده بر می دارد.( با توجه به اينکه در زندان ها حکومت اسلامی، شاغلين در زندان ها از نام های متعدد و مستعار استفاده می کردند - و می کنند- ، نام ها و فاميلی ها می توانند واقعی، و حقيقی، نباشند.
برای پيشبرد گفت و گوها قرارمان اين شد که در صورت امکان يک هفته مسائل مربوط به سال های گذشته مطرح شود و يک هفته مسائل روز. راوی اين سلسله مطالب سال ۱۳۸۵ ايران را ترک کرده است و در يکی از کشورهای شرق آسيا پناهنده است، او اما به دليل شغل های حساس و ارتباط های گسترده اش به هنگام خدمت ، هنوز با تعدادی از فرماندهان سپاه و نيروهای انتظامی ،کارکنان قوه قضائيه و روحانيون ارتباط دارد. اطلاعاتی که پيرامون مسائل جاری داده می شود از طريق همين ارتباط هاست.مسعود نقره کار
۱۳۹۳ بهمن ۱۵, چهارشنبه
بزرگترین دشمن اسلام قرآن است
بزرگترین دشمن اسلام قرآن است. اگر مردم بفهمند که درون این کتاب چیست، اسلام خیلی زود به پایان می رسد.
علی سینا
علی سینا یک منتقد اسلام و بنیانگذار سازمان آزادی ایمان جهانی است، که جنبشی از مسلمانان سابق است.
علی سینا در ایران زاده شده، و در ایتالیا و پاکستان تحصیل کردهاست. وی در حال حاضر در کانادا به سر میبرد. او از دهه ۱۹۹۰ مناظره درباره اسلام را شروع کردهاست. علی سینا گفته است که هزاران مسلمان بعد از خواندن مقالهها و کتابها او اسلام را ترک کردهاند. به گزارش پست اورشلیم، سینا معتقد است که از بزرگترین ضداسلامهای معاصر است. آخرین کتاب او به نام درک محمد: زندگینامه روانشناسانه پیامبر الله، پیشنهاد میکند که پیامبر از یک سری اختلالات روانی از جمله، خودشیفتگی، صرع لوب تمپورال، و اختلال وسواسی جبری رنج میبردهاست.
در وبگاه Faithfreedom.org، سینا فهرستی از اقدامات محمد در طول زندگیاش ارائه کردهاست، و ۵۰۰۰۰ دلار برای هر کسی که بتواند ثابت کند او «زنستیز، متجاوز، کودکآزار، حامی شکنجه و کشتار دستهجمعی، رهبر فرقهای، تروریست، دیوانه و غارتگر» نبوده است، جایزه تعیین کردهاست.
خیرت ویلدرس در اکتبر ۲۰۱۰ در هنگام سخنرانی مراسم تحلیف حزب آزادی در آلمان درباره او گفت: «علی سینا، یک مرتد اسلام ایرانی، که در کانادا زندگی میکند، اشاره کردهاست که یک قانون طلایی در قلب ادیان مختلف وجود دارد که -با بقیه چنان رفتار میکنیم که دوست داریم با ما رفتار کنند-. در اسلام، این قانون برای مسلمانان صادق است، ولی برای کافران صادق نیست. علی سینا اظهار میکند؛ دلیل اینکه من ضد اسلام هستم به خاطر دینبودنش نیست، بلکه به خاطر ایدئولوژی سیاسی امپریالیست نهفته در آن است که پوشش دین به خود گرفتهاست. به دلیل اینکه اسلام از قاعده طلایی پیروی نمیکند، افراد خشن را جذب خود میکند.»
علی سینا در ایران زاده شده، و در ایتالیا و پاکستان تحصیل کردهاست. وی در حال حاضر در کانادا به سر میبرد. او از دهه ۱۹۹۰ مناظره درباره اسلام را شروع کردهاست. علی سینا گفته است که هزاران مسلمان بعد از خواندن مقالهها و کتابها او اسلام را ترک کردهاند. به گزارش پست اورشلیم، سینا معتقد است که از بزرگترین ضداسلامهای معاصر است. آخرین کتاب او به نام درک محمد: زندگینامه روانشناسانه پیامبر الله، پیشنهاد میکند که پیامبر از یک سری اختلالات روانی از جمله، خودشیفتگی، صرع لوب تمپورال، و اختلال وسواسی جبری رنج میبردهاست.
در وبگاه Faithfreedom.org، سینا فهرستی از اقدامات محمد در طول زندگیاش ارائه کردهاست، و ۵۰۰۰۰ دلار برای هر کسی که بتواند ثابت کند او «زنستیز، متجاوز، کودکآزار، حامی شکنجه و کشتار دستهجمعی، رهبر فرقهای، تروریست، دیوانه و غارتگر» نبوده است، جایزه تعیین کردهاست.
خیرت ویلدرس در اکتبر ۲۰۱۰ در هنگام سخنرانی مراسم تحلیف حزب آزادی در آلمان درباره او گفت: «علی سینا، یک مرتد اسلام ایرانی، که در کانادا زندگی میکند، اشاره کردهاست که یک قانون طلایی در قلب ادیان مختلف وجود دارد که -با بقیه چنان رفتار میکنیم که دوست داریم با ما رفتار کنند-. در اسلام، این قانون برای مسلمانان صادق است، ولی برای کافران صادق نیست. علی سینا اظهار میکند؛ دلیل اینکه من ضد اسلام هستم به خاطر دینبودنش نیست، بلکه به خاطر ایدئولوژی سیاسی امپریالیست نهفته در آن است که پوشش دین به خود گرفتهاست. به دلیل اینکه اسلام از قاعده طلایی پیروی نمیکند، افراد خشن را جذب خود میکند.»
دهه فجر یا دهه زجر!!!
این مراسم در ایران “دهه فجر” نامیده میشود، اما مردم به آن “دهه زجر” میگویند که اصطلاحی کاملا جاافتاده است.
“دهه زجر” عملاً از آخرین روزهای دی ماه شروع شده و با راهپیمایی ۲۲ بهمن به پایان میرسد.
از روز (۲۸ دی ماه) مردم ایران شاهد نصب پرچمها، پلاکادرها، بنرها، داربستهای فلزی و غیره در مقابل ارگانهای دولتی، مساجد، پایگاههای بسیج و اماکن پر تردد هستند. “دهه زجر” عملاً از آخرین روزهای دی ماه شروع شده و با راهپیمایی ۲۲ بهمن به پایان میرسد.
به قول یک معلم مقطع ابتدایی «دوباره بریز و بپاشها شروع شده است.»تمامی این خرجها را از مغازه آشنایان خودشان تهیه میکنند و دو برابر و سه برابر فاکتور میکنند و از دولت میگیرند. این همه دزدی و خیانت به وطن؟
هر بار ریخت و پاش این مراسم را میبینم سر درد میگیرم. با خودم میگویم سرت را بیانداز پایین و توجه نکن اما نمیتوانم. جز غصه خوردن هم کاری از دستم بر نمیآید.
فقط اینجا نیست. در هزاران جای دیگر این ریخت و پاشها هست.
استانها، شهرها، روستاها. حساب کنید با پول این کارها چند مریض صعب العلاج را میشود درمان کرد، چقدر خانه میشود برای مردم ساخت، چقدر کارگاه و شغل میتوان برای جوانها درست کرد،…
وضعیت مدارس و آموزش و پرورش را بهتر کرد…»
برداشت از: رادیو زمانه / پارسا محمدی
۱۳۹۳ بهمن ۱۴, سهشنبه
اردن دو جهادی را اعدام کرد
در پی کشته شدن یک خلبان ارتش اردن به دست پیکارجویان داعش، این کشور دو مجرم از جمله یک زن جهادی را که در زندان های این کشور بودند اعدم کرده است.
ساجده ریشاوی که به دلیل نقش داشتن در بمبگذاری در امان، پایتخت اردن در سال ۲۰۰۵ به مجازات اعدام محکوم شده بود یکی از دو اعدامی بود. آن بمبگذاری ها ۶۰ نفر را کشت. داعش خواستار آزادی ریشاوی شده بود.
زیاد کاربولی یک عامل القاعده که او هم مانند خانم ریشاوی عراقی بود هم اعدام شد.
این اعدام ها ساعاتی پس از آن انجام شد که داعش ویدئویی از سوزاندن معاذ کساسبه خلبان ارتش اردن منتشر کرد.
شبهنظامیان موسوم به دولت اسلامی (داعش) ویدیویی را منتشر کردهاند که ظاهرا صحنه سوزاندن معاذ کساسبه، خلبان اسیر اردنی را در داخل یک قفس آهنی نشان میدهد.
این ویدئو مردی را در یک قفس که شعله های آتش آن را پوشانده نشان می دهد.
این خلبان ماه دسامبر سال گذشته میلادی بعد از سقوط جنگندهاش توسط داعش به اسارت گرفته شد.
تلویزیون دولتی اردن خبر کشته شدن معاذ کساسبه را تایید کرده و گفته که او یک ماه پیش به قتل رسیده است.
یکی از بستگان ستوان کساسبه به خبرگزاری رویترز گفت که ارتش اردن پیشتر به خانواده این خلبان خبر داده که او کشته شده است.
اردن تلاش میکرد این خلبان را با یک زندانی مورد نظر داعش مبادله کند، اما این کار بینتیجه ماند.
خبرگزاری فرانسه به نقل از یک مقام امنیتی اردن گزارش داده است که ساجده ریشاوی فردا چهارشنبه ۴ فوریه اعدام خواهد شد.
ملک عبدالله پادشاه اردن از معاذ کساسبه به عنوان یک قهرمان یاد کرده و گفته است که اردن باید در این شرایط دشوار "متحد باشد."
http://www.bbc.co.uk/persian
" معاذ الکساسبه زنده زنده سوزانده شد "
" معاذ الکساسبه زنده زنده سوزانده شد "
گروه اسلامی تروریستی داعش تصاویر سوزندان خلبان اردنی را منتشر کرد.
شبکه خبری الجزیره شب پیش از اعدام خلبان اردنی گروگان گرفته شده به دست داعش خبر داد.
در این تصاویر نشان داده می شود که «معاذ الکساسبه» خلبان 26 ساله اردنی زنده زنده سوزانده می شود.
گروه اسلامی تروریستی داعش ˈمعاذ الکساسبهˈ را در دسامبر ( آذر) هنگامی که هواپیمای اف 16 وی در نزدیکی رقه سوریه سقوط کرد به اسارت گرفت.
کساسبه خلبان جنگنده اردنی حاضر در ائتلاف بین المللی علیه داعش بود.
ارتش اردن خبر اعدام خلبان اردنی را تایید کرد
براساس این خبر، داعش با وجود اینکه خلبان اردنی را یک ماه پیش اعدام کرده بود اما در هفته اخیر خواستار آزادی یکی از اعضای القاعده در مقابل آزادی خلبان اردنی شده بود.
دولت اردن هم در واکنش به این موضوع اعلام کرد حکم اعدام صادر شده برای 5 عضو القاعده در این کشور را اجرا می کند.
از جمله این افراد ساجده الریشاوی زن انتحاری عراقی عضو القاعده است که داعش خواهان مبادله او با خلبان اردنی شده بود.
عبدالله دوم پادشاه اردن که در سفر آمریکا به سر می برد سفرش به آمریکا را نیمه کاره رها و به اردن بازگشت.
http://www.mirror.co.uk/news/world-news/muath-al-kaseasbeh-recap-updates-after-5099452
ارزيابی نحوه مسلمان شدن ايرانيان بخشهائی از کتاب تولدی دیگر اثر شجاع الدین شفا
در ارزيابی نحوه مسلمان شدن ايرانيان تقلب بسيار با تاريخ شده است.
و اتفاقا اين تقلب بيش از آنکه از جانب بيگانگان صورت گرفته باشد از جانب کسانی از خود ايرانيــان صورت گرفته است.
وقتيکه بزرگترين مورخ جهان، ابن خلدون، می نويسد که
«پيش از حمله اعراب ايراينان سرزمين هائی پهناور در اختيار داشتند با جمعيتی بسيار و با تمدنی بزرگ، ولی بعد از آنکه عرب با نيروی شمششير بر آنان استيلا يافت چنان دستخوش تاراج و ويرانی شدند که گوئی هرگز وجود نداشتند - زيرا گرايش طبيعی عرب اين است که رزق خويش را سر نيزه خود بجويد اگر در اين مسير به قدرت و حاکميتی دست يابد ديگر حد و حصری برای غارتگری خود نشناسد، و بدين ترتيب است که تمدن اقوام مغلوب منقرض می شود، واين درست همان امری بود که در ايران اتفاق افتـاد»،
فرضيه پردازی ايرانی، در سال های پايانی قرن بيستم، ادعا می کند که «ايرانی اسلام را با آغوش باز پذيرفت و هيچکس نمی تواند بگويد که ايرانی از همان اول در برابر اسلام قرار گرفت و نخواست آنرا بپذيرد» (علی شريعتی: علی و حيات بارورش پس از مرگ)،
و وقتيکه معتبرترين مورخان خود جهان اسلام: طبری، ابن الاثير، دينوری، يعقوبی، بلاذری، ابن فقيه، راوندی، مسعودی از صد هزار کشته ايرانی در جلولاء نام می برند، و متذکر می شوند که اين دشت نبرد بهمين دليل از جانب اعراب جلولاء (پوشيده) ناميده شد که اجساد کشته شدگان سراسر آنرا در زير پوشانيده بود،
فرضيه پرداز ايرانی مدعی می شود که «حمله اعراب به ايران با هيچ مقاومت درخشانی در جلولاء و نهاوند روبرو نشد» (اسلام شناسی)،
و باز هم وقتيکه همين تاريخ نگاران مسلمان از يکصد و سی شورش پياپی در استان ها و شهرستان های مختلف ايران (ری، همدان، اصفهان، کرمان، استخر، گرگان، قم، گيلان، طبرستان، ديلم، سيستان، فارس، خراسان، آذربايجان، خوارزم، فارياب، نيشابور، بخارا، دارابگرد) و از سرکوبی های خونين اين شورش ها و تجديد های مکرر آنها خبر ميدهند (که گزارش جامعی از آنها را در کتاب «ملاحظاتی در تاريخ ايران» پژوهشگر معاصرعلی ميرفطروس می توان يافت)،
باز همين فرضيه پردازان اظهار اطمينان می کنند که «ايرانی از همان اول احساس کرد که اسلام همان گمشده ای است که بدنبالش می گشته است، برای همين بود که مليت خودش را ول کرد، مذهب خودش را ول کرد، سنتهای خود ش را ول کرد و بطرف اسلام رفت» (باز شناسی هويت ايرانی – اسلامی).
ايرانيان ديگری در اين مورد با معيارهائی کاملا دوگانه سخن می گويند.
در کتابی بنام «کارنامه اسلام» که درآستانه انقلاب ولايت فقيه انتشار يافت، عبدالحسين زرين کوب که سال ها پژوهشگری واقع بين و بيغرض شناخته شده بود با تغيير جهتی صد وهشتاد درجه ای در مورد آنچه خود او پيش از آن نوشته بود. مدعی شد که «همه جا در قلمرو ايران و بيزانس مقدم مهاجمان عرب را عامه مردم با علاقه استقبال کردند.
نشر اسلام دربين مردم کشورهای فتح شده بزور جنگ نبود و انتشار آن نه از راه عنف و فشار بلکه به سبب مقتضيات و اسباب گونه اجتماعی بود. روايتی که کتابخانه مدائن را اعراب نابود کردند هيچ اساس ندارد، و آنچه هم که بيرونی راجع به نابود شدن کتب خوارزم گفته است مشکوک است.»
و با اينهمه نويسنـده اين مطلب همان کسـی بود که پيش از آن خود در کتاب ارزنده ای بنام «دو قرن سکوت» در شرح همين ماجرا نوشته بود:
«شک نيست که در هجوم تازيان بسياری از کتاب ها و کتابخانه های ايران دستخوش آسيب فنا گشته است. اين دعوی را از تاريخ ها می توان حجت آورد و قراين بسيار نيز از خارج آنرا تاييد می کنند. با اينهمه بعضی دراين باب ابراز ترديد می کنند.
اين ترديد چه لازم است؟
در آئين مسلمانان آن روزگار، تا آنجا که تاريخ می گويد، آشنائی به خط و تولدی ديگر سرآغاز صفحه ٧ کتابت بسيار نادر بود و پيدا است که چنين قومی تا چه حد می توانست به کتاب و کتابخانه علاقه داشته باشد.
از همهِ قرائن پيداست که در حمله عرب بسياری از کتاب های ايرانيان از ميان رفته است. ...
عربان فاتح برای اينکه از آسيب زبان ايرانيان در امان بمانند و آنرا همواره چون حربه تيزی در دست مغلوبان خويش نبيند با خط و زبان و کتاب و کتابخانه هر جا که در شهرهای ايران بر خوردند سخت به مخالفت بر خاستند.
رفتاری که تازيان در خوارزم با خط و زبان مردم کردند بدين دعوی حجت.» و هم او در جای ديگری از اين کتاب نوشته بود:
«در برابر سيل هجوم تازيان شهرهای بسيار ويران شد و خاندان ها و دودمان های بسيار برباد رفت.
اموال توانگران را تاراج کردند و آنها را غنائم و انفال نام نهادند.
دختران و زنان ايرانی را در بازار مدينه فروختند و آنانرا سبايا و اسرا خواندند، و همهِ اين کارها را در سايه شمشير و تازيانه انجام دادند و هر گونه اعتراضی را با حد و رجم و قتل و حرق جواب گفتند. ...
و چنين بود که اندک اندک محراب ها و مناره ها جای آتشکده ها را گرفت.
گوش هائی که به شنيدن زمزمه های مغانه و سرود های خسروانی انس گرفته بودند بانگ تکبير و طنين صدای موذن را با حيرت و تاثر تمام شنيدند.
کسانيکه مدتها از ترانه های طرب انگيز باربد و نکيسا لذت برده بودند رفته رفته با بانگ حدی و زنگ شتر مانوس شدند.
خشن طبعی و تند خوئی فاتحان وقتی بيشتر معلوم گشت که زمام قدرت را در کشور فتح شده بدست گرفتند.
ضمن فرمانروائی و کارگزاری در بلاد مفتوتح بود که زبونی و ناتوانی و در عين حال بهانه جوئی و درنده خوئی عربان آشکار گشت، زيرا اين «نژاد برتر» که ميدان فکر و عمل او هرگز از جولانگاه اسبان و شترانش تجاوز نکرده بود، برای اداره کشورهای وسيعی که بدستش افتاده بود نياز به همين موالی داشت و بناچار دير يا زود برتری آنها را اذعان نمود، در صورتيکه از همان بامداد اسلام ايرانيان نفرت و کينه شديد خود را نسبت به دشمنان و باج ستانان خود آشکار کرده بودند.»
و باز، هم او در جای ديگری از اين کتاب نوشته بود:
«نبردی که ايرانيان در اين دو قرن با مهاجمان عرب کردند همه در تاريکی خشم نبود، در روشنی دانش و خرد نيز اين نبرد دوام داشت. ...
برخی از همان اول با آئين مسلمانی به مخالفت و ستيزه برخاستند، گوئی قبول اين دينی را که عرب آورده بود اهانتی و ناسزائی در حق خويش تلقی می کردند.
از اين رو اگر نيز در ظاهر خود را مسلمان فرا می نمودند در نهان از عرب و آئين او بشدت بيزار بودند و هر جا فرصتی و مجالی دست می داد سر به شورش بر می آوردند و عربان و مسلمانان را از دم تيغ می گذرانيدند. ...
هر روزی به بهانه ای و در جائی قيام و شورش سخت می کردند و می کوشيدند عرب را با دينی که آورده است از ايران برانند. ...
اشتراک در:
پستها (Atom)