۱۳۹۳ بهمن ۱۴, سه‌شنبه

ارزيابی نحوه مسلمان شدن ايرانيان بخشهائی از کتاب تولدی دیگر اثر شجاع الدین شفا


در ارزيابی نحوه مسلمان شدن ايرانيان تقلب بسيار با تاريخ شده است.
و اتفاقا اين تقلب بيش از آنکه از جانب بيگانگان صورت گرفته باشد از جانب کسانی از خود ايرانيــان صورت گرفته است.
وقتيکه بزرگترين مورخ جهان، ابن خلدون، می نويسد که
«پيش از حمله اعراب ايراينان سرزمين هائی پهناور در اختيار داشتند با جمعيتی بسيار و با تمدنی بزرگ، ولی بعد از آنکه عرب با نيروی شمششير بر آنان استيلا يافت چنان دستخوش تاراج و ويرانی شدند که گوئی هرگز وجود نداشتند - زيرا گرايش طبيعی عرب اين است که رزق خويش را سر نيزه خود بجويد اگر در اين مسير به قدرت و حاکميتی دست يابد ديگر حد و حصری برای غارتگری خود نشناسد، و بدين ترتيب است که تمدن اقوام مغلوب منقرض می شود، واين درست همان امری بود که در ايران اتفاق افتـاد»،
فرضيه پردازی ايرانی، در سال های پايانی قرن بيستم، ادعا می کند که «ايرانی اسلام را با آغوش باز پذيرفت و هيچکس نمی تواند بگويد که ايرانی از همان اول در برابر اسلام قرار گرفت و نخواست آنرا بپذيرد» (علی شريعتی: علی و حيات بارورش پس از مرگ)،
و وقتيکه معتبرترين مورخان خود جهان اسلام: طبری، ابن الاثير، دينوری، يعقوبی، بلاذری، ابن فقيه، راوندی، مسعودی از صد هزار کشته ايرانی در جلولاء نام می برند، و متذکر می شوند که اين دشت نبرد بهمين دليل از جانب اعراب جلولاء (پوشيده) ناميده شد که اجساد کشته شدگان سراسر آنرا در زير پوشانيده بود،
فرضيه پرداز ايرانی مدعی می شود که «حمله اعراب به ايران با هيچ مقاومت درخشانی در جلولاء و نهاوند روبرو نشد» (اسلام شناسی)،
و باز هم وقتيکه همين تاريخ نگاران مسلمان از يکصد و سی شورش پياپی در استان ها و شهرستان های مختلف ايران (ری، همدان، اصفهان، کرمان، استخر، گرگان، قم، گيلان، طبرستان، ديلم، سيستان، فارس، خراسان، آذربايجان، خوارزم، فارياب، نيشابور، بخارا، دارابگرد) و از سرکوبی های خونين اين شورش ها و تجديد های مکرر آنها خبر ميدهند (که گزارش جامعی از آنها را در کتاب «ملاحظاتی در تاريخ ايران» پژوهشگر معاصرعلی ميرفطروس می توان يافت)،
باز همين فرضيه پردازان اظهار اطمينان می کنند که «ايرانی از همان اول احساس کرد که اسلام همان گمشده ای است که بدنبالش می گشته است، برای همين بود که مليت خودش را ول کرد، مذهب خودش را ول کرد، سنتهای خود ش را ول کرد و بطرف اسلام رفت» (باز شناسی هويت ايرانی – اسلامی).

ايرانيان ديگری در اين مورد با معيارهائی کاملا دوگانه سخن می گويند.
در کتابی بنام «کارنامه اسلام» که درآستانه انقلاب ولايت فقيه انتشار يافت، عبدالحسين زرين کوب که سال ها پژوهشگری واقع بين و بيغرض شناخته شده بود با تغيير جهتی صد وهشتاد درجه ای در مورد آنچه خود او پيش از آن نوشته بود. مدعی شد که «همه جا در قلمرو ايران و بيزانس مقدم مهاجمان عرب را عامه مردم با علاقه استقبال کردند.
نشر اسلام دربين مردم کشورهای فتح شده بزور جنگ نبود و انتشار آن نه از راه عنف و فشار بلکه به سبب مقتضيات و اسباب گونه اجتماعی بود. روايتی که کتابخانه مدائن را اعراب نابود کردند هيچ اساس ندارد، و آنچه هم که بيرونی راجع به نابود شدن کتب خوارزم گفته است مشکوک است.»
و با اينهمه نويسنـده اين مطلب همان کسـی بود که پيش از آن خود در کتاب ارزنده ای بنام «دو قرن سکوت» در شرح همين ماجرا نوشته بود:
«شک نيست که در هجوم تازيان بسياری از کتاب ها و کتابخانه های ايران دستخوش آسيب فنا گشته است. اين دعوی را از تاريخ ها می توان حجت آورد و قراين بسيار نيز از خارج آنرا تاييد می کنند. با اينهمه بعضی دراين باب ابراز ترديد می کنند.
اين ترديد چه لازم است؟
در آئين مسلمانان آن روزگار، تا آنجا که تاريخ می گويد، آشنائی به خط و تولدی ديگر سرآغاز صفحه ٧ کتابت بسيار نادر بود و پيدا است که چنين قومی تا چه حد می توانست به کتاب و کتابخانه علاقه داشته باشد.
از همهِ قرائن پيداست که در حمله عرب بسياری از کتاب های ايرانيان از ميان رفته است. ...

عربان فاتح برای اينکه از آسيب زبان ايرانيان در امان بمانند و آنرا همواره چون حربه تيزی در دست مغلوبان خويش نبيند با خط و زبان و کتاب و کتابخانه هر جا که در شهرهای ايران بر خوردند سخت به مخالفت بر خاستند.
رفتاری که تازيان در خوارزم با خط و زبان مردم کردند بدين دعوی حجت.» و هم او در جای ديگری از اين کتاب نوشته بود:
«در برابر سيل هجوم تازيان شهرهای بسيار ويران شد و خاندان ها و دودمان های بسيار برباد رفت.
اموال توانگران را تاراج کردند و آنها را غنائم و انفال نام نهادند.
دختران و زنان ايرانی را در بازار مدينه فروختند و آنانرا سبايا و اسرا خواندند، و همهِ اين کارها را در سايه شمشير و تازيانه انجام دادند و هر گونه اعتراضی را با حد و رجم و قتل و حرق جواب گفتند. ...
و چنين بود که اندک اندک محراب ها و مناره ها جای آتشکده ها را گرفت.
گوش هائی که به شنيدن زمزمه های مغانه و سرود های خسروانی انس گرفته بودند بانگ تکبير و طنين صدای موذن را با حيرت و تاثر تمام شنيدند.
کسانيکه مدتها از ترانه های طرب انگيز باربد و نکيسا لذت برده بودند رفته رفته با بانگ حدی و زنگ شتر مانوس شدند.
خشن طبعی و تند خوئی فاتحان وقتی بيشتر معلوم گشت که زمام قدرت را در کشور فتح شده بدست گرفتند.
ضمن فرمانروائی و کارگزاری در بلاد مفتوتح بود که زبونی و ناتوانی و در عين حال بهانه جوئی و درنده خوئی عربان آشکار گشت، زيرا اين «نژاد برتر» که ميدان فکر و عمل او هرگز از جولانگاه اسبان و شترانش تجاوز نکرده بود، برای اداره کشورهای وسيعی که بدستش افتاده بود نياز به همين موالی داشت و بناچار دير يا زود برتری آنها را اذعان نمود، در صورتيکه از همان بامداد اسلام ايرانيان نفرت و کينه شديد خود را نسبت به دشمنان و باج ستانان خود آشکار کرده بودند.»
و باز، هم او در جای ديگری از اين کتاب نوشته بود:
«نبردی که ايرانيان در اين دو قرن با مهاجمان عرب کردند همه در تاريکی خشم نبود، در روشنی دانش و خرد نيز اين نبرد دوام داشت. ...
برخی از همان اول با آئين مسلمانی به مخالفت و ستيزه برخاستند، گوئی قبول اين دينی را که عرب آورده بود اهانتی و ناسزائی در حق خويش تلقی می کردند.
از اين رو اگر نيز در ظاهر خود را مسلمان فرا می نمودند در نهان از عرب و آئين او بشدت بيزار بودند و هر جا فرصتی و مجالی دست می داد سر به شورش بر می آوردند و عربان و مسلمانان را از دم تيغ می گذرانيدند. ...
هر روزی به بهانه ای و در جائی قيام و شورش سخت می کردند و می کوشيدند عرب را با دينی که آورده است از ايران برانند. ...


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر