۱۳۹۳ آبان ۱۱, یکشنبه

آغا ابلفرض اومده ! چی چی اورده؟ مشک سوراخ !

" ابوالفضل رفته آب بیاره " 

امام حسین عباس بن ابی طالب را پیش خواند و با سی سوار و بیست پیاده فرستاد و بیست مشک همراهشان کردندکه شبانگاه برفتند و نزدیک اب رسیدند.
پانصد تن از سپاهیان یزید مراقب ابگاه بودند. چون به نزدیک ابگاه رسیدند عباس گفت : 
امده ایم از این اب که از ان ما را بداشته اند بنوشیم گفتند بنوش نوش جانت.عباس گفت تا حسین و این گروه از یارانش که می بینی تشنه اند یک قطره نخواهم نوشید .
انگاه عباس به پیادگان گفت مشکها را پر کنند پس از ان کسان نمودار شدند و درگیری اندکی شد. یاران حسین با مشکها بیامدند و اب را پیش وی بردند .
(تاریخ طبری ، جلد 7 ، صفحه 3007)
کاملا واضح است که نه دست عباس قطع شده و نه پاش بلکه همان طور که خواندید این یزیدیان ملعون! به عباس می گویند: ((بنوش نوش جانت)) و بعد از اینکه عباس می گوید اول حسین اجازه می دهند که مشک ها را پر کنند و برای حسین ببرند
نکته جالب دیگر اینکه امام حسین و یارانش جنانکه در مطالب پیشین گفتم برای محکم کاری یک گودال 3-4 متری هم کنده بودند:
بنابر روايت ابن اعثم كوفى و ابن شهرآشوب، امام حسين(عليه السلام) در جلوىِ خيمه چاهى 3-4 متری حفر كردند.
(ابن شهرآشوب، ابى جعفر رشيدالدين محمد بن على، مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 50 و ابن اعثم كوفى، ابو محمد احمد بن على، الفتوح، ص 893).

داستان آب آوردن ابوالفضل بی سر و ته ترین افسانه عاشوراست.
به اندازه ای این داستان مسخره ساخته شده که گمان می کنم با یک بار مرور آن دیگر نیازی به تجزیه نباشد.

آقا ابوالفضل که مسلمانان ماشین شان را بیمه ایشان می کنند برای رفع تشنگی لشگر حسین به دل دشمن زده و مشکی را از آب رودخانه پر کرده و در مسیر برگشت شخصی آن دستش را که مشک را گرفته بوده قطع می کند.
حضرت مشک را با دست دیگرش می گیرد و به راهش ادامه می دهد. دوباره یک از خدا بی خبری آن دست دیگر را هم قطع می کند.
حضرت اکنون مشک را با دندانش می گیرد و در آخر چند از خدا بی خبر دیگر وی را به شهادت می رسانند.

لطفا یکی عاشقان آغا توضیح بدهد که حضرت چگونه مشک را از دستی که قطع شده میگیرد؟
آیا حضرت از اسب پیاده شده و می رود مشک را که همراه دست قطع شده اش روی زمین افتاده بر می دارد و دوباره سوار اسب می شود و می رود؟

دوباره که آن یکی دستش قطع می شود چه کار می کند؟
آیا حضرت باز از اسب پیاده شده و می رود به سراغ دست افتاده و دولا شده و مشک را با دندان می گیرد؟
آیا در این میان که هی حضرت از اسب پیاده و دوباره سوار می شده اند کسی نبوده ایشان را بکشد؟

یا اصلا هیچ کدام از اینها رخ نداده و پیش از آنکه دست مبارکشان را قطع کنند، حضرت بر اساس مهارت هایشان مشک را به هوا پرتاب کرده اند با آن یکی دست گرفته اند و به دنبال آن دوباره مشک را به هوا پرتاب کرده و این بار با دندان می گیرند؟ مگر حضرت هنرمند سیرک بوده؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر