۱۳۹۳ دی ۲, سه‌شنبه

هنوز به دیدار خدا می روند ...

هنوز به دیدار خدا می روند ... 

خدایی که در یک مکعب سنگی خود را حبس کرده !
خدا همین جاست ، نیازی به سفر نیست !
خدا همان گنجشکی است که صبح برای تو می خواند ،
خدا در دستان مردی است که نابینایی رااز خیابان رد می کتد ،
خدا در اتومبیل پسری است که مادر پیرش را هر هفته
برای درمان به بیمارستان می برد ،
خدا در جمله ی " عجب شانسی آوردم"است !
خدا خیلی وقت است که اسباب کشی کرده و آمده نزدیک من و تو!
خدا کنار کودکی است که می خواهداز فروشگاه شکلات بدزد !
خدا کنارساعت کوک شده ی توست، که می گذارد 5 دقیقه بیشتر بخوابی!
از انسانهای این دنیا فقط خاطراتشان باقی می ماند و یک عکس با روبان مشکی ، از تولدت تا آن روبان مشکی ، چقدر خدا را دیدی ؟!
خدا را 7 بار دور زدی یا زیر باران کنارش قدم زدی ؟
خدا همین جاست ، نه فقط در عربستان!
خدا زبان مادری تو را می فهمد ، نه فقط عربی را ....

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر