درس هائی که از پیشینیان خود نگرفتیم !
میرزا آقاخان کرمانی در سال ۱۲۷۵ خورشیدی به خاطر تلاشهایش برای نجات ایران از خرافات و عقب ماندگی اعدام شد.
او در فرازی از "سه مکتوب" از تبعیدگاه خود در سرزمین عثمانی خطاب به مخاطب خیالی خود "جلال الدوله" می نویسد:
از طایفه آخوند و ملا بر حذرباش که اگر دوست تو باشند مالت را می خواهند و اگر دشمن تو شوند خونت را می خورند."
در جائی دیگر از سه مکتوب آمده است:
اگر یک جلد کتاب بحارالانوار را در هر ملتی انتشار بدهند و در دماغهای آنان این خرافات را استوار و ریشه دار سازند دیگر امید نجات برای آن ملت دشوار است.
و در فرازی دیگر می آورد:
ایرانیان هزار سال زیر زنجیر بندگی و طوق عبودیت و بردگی و سلسله اسارت عرب بوده اند و از ترس شمشیر تازیان دین اسلام را قبول کرده و از بیم تکفیر علما و خوف کلمه ارتداد تن به دین اسلام داده اند.
نه تنها میرزا آقاخان کرمانی که بسیاری از نواندیشان دورانی که به انقلاب مشروطیت منتهی شد، درد بیدرمان جامعه ایران را دین خوئی شدید و باورهای خرافی مردم آن می دانستند.
با این همه، در قانون اساسی مشروطیت حق نظارت بر وضع قوانین به پنج مجتهد داده شد و در انقلاب سال ۱۳۵۷ نیز حتی بسیاری از روشنفکران ایرانی دستخوش این خوش باوری شدند که روحانیت در پی حکومت نیست و پس از پیروزی انقلاب کار را به سیاستمداران می سپارد و خود به مسجد می رود.
ملتی که از پیشینیان خود نیاموزد، بیتردید به جای آن که قدم بر آخرین جای پای آنان بگذارد، به پیش از آغاز راه آنان باز می گردد.
میرزا آقاخان کرمانی در سال ۱۲۷۵ خورشیدی به خاطر تلاشهایش برای نجات ایران از خرافات و عقب ماندگی اعدام شد.
او در فرازی از "سه مکتوب" از تبعیدگاه خود در سرزمین عثمانی خطاب به مخاطب خیالی خود "جلال الدوله" می نویسد:
از طایفه آخوند و ملا بر حذرباش که اگر دوست تو باشند مالت را می خواهند و اگر دشمن تو شوند خونت را می خورند."
در جائی دیگر از سه مکتوب آمده است:
اگر یک جلد کتاب بحارالانوار را در هر ملتی انتشار بدهند و در دماغهای آنان این خرافات را استوار و ریشه دار سازند دیگر امید نجات برای آن ملت دشوار است.
و در فرازی دیگر می آورد:
ایرانیان هزار سال زیر زنجیر بندگی و طوق عبودیت و بردگی و سلسله اسارت عرب بوده اند و از ترس شمشیر تازیان دین اسلام را قبول کرده و از بیم تکفیر علما و خوف کلمه ارتداد تن به دین اسلام داده اند.
نه تنها میرزا آقاخان کرمانی که بسیاری از نواندیشان دورانی که به انقلاب مشروطیت منتهی شد، درد بیدرمان جامعه ایران را دین خوئی شدید و باورهای خرافی مردم آن می دانستند.
با این همه، در قانون اساسی مشروطیت حق نظارت بر وضع قوانین به پنج مجتهد داده شد و در انقلاب سال ۱۳۵۷ نیز حتی بسیاری از روشنفکران ایرانی دستخوش این خوش باوری شدند که روحانیت در پی حکومت نیست و پس از پیروزی انقلاب کار را به سیاستمداران می سپارد و خود به مسجد می رود.
ملتی که از پیشینیان خود نیاموزد، بیتردید به جای آن که قدم بر آخرین جای پای آنان بگذارد، به پیش از آغاز راه آنان باز می گردد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر